❤️ ساعت دونصف شب به سمت تهران حرکت کردیم پاسگاه زید، طلائیه صبح بعداز اون دوکوهه به اصرار زهرا هم دزفول و شهرهای سرراهمون رفتیم توی طلائیه گرما زده شدم هیچی از اون منطقه نفهمیدم ناهارهم نتونستم بخورم داداش بردم دکتر یه آمپول زد😣😣 دوکوهه 😭😭 جای قدم های حاج ابراهیم همت محمد از ارتش نامه داشت شب تو حسینه بمونیم تا صبح چون منطقه برای ارتشه تو حیاط نشسته بودم سرم روی زانو بود گریه میکردم حضور کسی را کنار خودم حس کردم سرمو بلند کردم هادی بود ..... نام نویسنده: بانو.....ش 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662