🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ✍گدایی به قصد دریافت چیزی درب خانه ای را کوبید. صاحب خانه فریاد براورد: کیست؟ گدا پاسخ داد: فقیری عاجز و بینوا. صاحبخانه سر براورد و پرسید: 🔸چه می خواهی؟ گدا گفت: فقیر چه خواهد؟ هر چه مرحمت کنی. صاحب خانه گفت: مرا جود و بخشش چون حاتم طائی است. 🔹چه کنم که این بالا گرفتارم ودرهم و دینار در سرای پایین و اکنون مرا به آن دسترسی نیست. گدا آهی سرد برکشید، از بخت بد خویش نالید و سر در راه نهاد. مدتی بعد از قضا دوباره گدا را به همان خانه کار افتاد. 🔸دق الباب کرد. صاحب خانه فریاد براورد: کیست؟ گدا پاسخ داد: فقیری عاجز و بینوا. صاحبخانه سر براورد و پرسید : چه می خواهی؟ گدا گفت: فقیر چه خواهد؟ هر چه مرحمت کنی. 🔹صاحب خانه گفت : مرا جود و کرم بیش از حاتم طائی است. چه کنم که اکنون این پایین گرفتارم ودرهم و دینار در سرای بالا و فی الحال مرا به آن دسترسی نیست. 🔸گدا پوزخندی زد و گفت : ما هم پائینت را دیده ایم و هم بالایت را. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande