بازوم کشیده شد و پشت بندش صدای عصبی امیر اومد -چه خبرته ترنج؟ به خودت بیا. برگشتم و با خشم گفتم -باز میخوای حرفای اینو باور کنی امیر؟ سرد نگاهم کرد و گفت -سام... ترنج و ببر بیرون از اتاق. نگاه بدی به سام انداختم که اگه یک قدم جلو بیاد می کشمش... با حرص به طرف الی برگشتم ک گفتم -گمشو بیرون... ابرو بالا انداخت و گفت -داشتیم کار می کردیم عزیزم . به نظرم مسائل شخصی تون و توی خونه حل کنید . البته شنیدم امیر پا توی اون خونه نمیذاره. فکم قفل کرد و خواستم حمله کنم به سمتش که امیر دست دور شکمم انداخت. با این وجود داد زدم -می کشمت من کثافط... یه بار چهره کثیفتو رو کردم بازم میکنم . بارزم نشونت میدم پوزخندش روی اعصابم بود . امیر لبش و به گوشم چسبوند و پچ زد -بخوای به این آبروزی ادامه بدی برات بد میشه ترنج. برگشتم و محکم کوبیدم تخت سینش که یک قدم عقب رفت . بی توجه به تهدیدش داد زدم -آبرو ریزی میکنم ... آبرویی هم گذاشتی مگه؟ کل دنیا فهمیدن این دختر خیانت کاره تو هنوز داری باهاش می پری؟ نگاهی به اطراف و کارکنای فضولی که به اتاق سرک می کشیدن انداخت و گفت -ما فقط کار می کنیم. -آها ... منو از کار بر کنار کن که این بیاد جام آره؟ الی گفت -عزیزم اینکه یه بار باهاشون کار کردی دلیل نمیشه همیشه بخوانت من هفت ساله به طور جدی توی این حرفه م. پوزخندی زدم و گفتم -هه ... واسه چی؟ واسه اندام نی قیلونت یا قیافه عملیت؟ 🎭 دردسرساز 📜 ═◦∞☆ ☆∞◦═ 👄『 @dosti_roman ...』💋