ظهر، پله‌های نمازخونه رو که می‌رفتم بالا، یکی از کلاس هفتمی‌های نازنین از پایین پله‌ها صدام زد و گفت: آقا☝️ میخوام نماز یاد بگیرم... بهش گفتم: بپر بالاااااااا😉 هرکاری کردیم، تو هم انجام بده! اقـامـه که تموم شد، برگشتم گفتم: یادت نره!!! هر کاری کردیم همراه شو. ( به بچه‌ها هم گفتم: امروز مهمون ویژه داریم! ) متعجب گفت: آقا!! خب چی بگم؟ چی بخونم؟ گفتمش: هیییچ! هیچی نمیخواد بگی!!! فقط رکوع و سجود... رو با ما باش و یاد بگیر. - تازه ما نماز بدون وضو هم داریم توی مدرسه‌مون☺️ - بعد از نماز عصر -که کلاً از یادم هم رفته بود- پله‌ها رو دوید پایین و اومد بی مقدمه، ساده و خوشحال گفت: آقاااا! خیلی بهتر از نشستن توی کلاس موقع نماز و سر و کلّه زدن با دوستام بود! چقدر آرامش داشت... خیلی کیف داد. @ehsanSaadi