دوش قرص مه روی تو به یادم آمد
طلعت روی نکوی تو به یادم آمد
میگذشت از در مسجد نفسآلوده سگی
گذر خویش به کوی تو به یادم آمد
سائلی دامن خود را به رفویی میدوخت
دامن خویش و رفوی تو به یادم آمد
ذکر خیر تو شد و بال ملک گستردند
بوی اشک آمد و بوی تو به یادم آمد
بخت خود دیدم و کارم گرهی محکم خورد
گرههای سر موی تو به یادم آمد
بسملی بال و پر خویش به خون میآلود
بین گودال وضوی تو به یادم آمد
میبریدند لب تشنه سر از حیوانی
بر سرم خاک، گلوی تو به یادم آمد
آتشی در دل شب جلوه نمایی میکرد
دختر سوخته موی تو به یادم آمد
#لیلة_القدر_خیر_من_الف_شهر
@Fakhari_ir