🔺رنجش از ياران سست رأي
از خطبههاى امیرالمؤمنین است که چون اخبار پى در پى به آن جناب مىرسید كه اصحاب و لشگر معاویه بر شهرها دست یافتهاند و "عبیداللّهبنعبّاس" و "سعیدابننمران" كه از جانب آن حضرت بر شهر صنعا والى و حاكم بودند با حرکت یکی از امرای معاویه به نام "بسر ابن ابى ارطاة" به سمت یمن، از صنعا گریخته و به سوی کوفه نزد حضرت آمدند.
امیرالمؤمنین علی(ع) ایشان را ملامت و سرزنش نمود كه چرا با "بسر ابن ابى ارطاة" نجنگیدند.
آنها عذر آوردند به اینكه ما توانائى جنگیدن با او را نداشتیم.
حضرت در حالتى كه از تنبلى اصحاب خود از جهاد و مخالفت كردن ایشان با رأى و تدبیرش دلتنگ و آزرده گردیده بود برخاسته و به منبر رفت و فرمود:
👈 نیست در تصرّف من مگر كوفه كه اختیار و قبض و بسط آن در دست من است.
اى كوفه، اگر نباشد مرا جز تو، و گردبادهاى تو هم بوزد (فتنه و فساد و نفاق و دوروئىِ اهل تو انگیخته شود)، پس خدا زشت گرداند تو را (خراب و ویران كند كه هیچكس به تو متوجّه نگردد).
سپس حضرت شعری خواندند که معنای آن این بود که؛
اى عمرو؛ سوگند بجان پدرِ خوبِ تو، كه من رسیدهام به چركى و چربى كمى از این ظرف طعامى كه باقى مانده است (كنایه از اینكه بهره من از مملكت، به این پستى و كمى شده است)
پس از آن فرمود: به من خبر رسیده كه بسر (به دستور معاویه با لشگر بسیار) وارد یمن شده است. سوگند به خدا من گمان میكنم به همین زودى ایشان به چهار دلیل بر شما مسلّط میشوند و صاحب دولت میگردند؛
۱. براى اجتماع و یگانگى كه در راه باطلشان دارند و تفرقه و پراكندگى كه شما از راه حقّ خود دارید.
۲. براى اینكه شما در راه حقّ از امام و پیشواى خود نافرمانى مىكنید و آنان در راه باطل از پیشواى خودشان پیروى مىنمایند.
۳. آنها امانت رهبرشان را اداء میكنند و شما خیانت مىنمایید (بیعت و پیمان آنها پایدار است و شما پیمان خود را مىشكنید)
۴. براى اصلاحى كه آنها در شهرهاى خودشان مىنمایند و شما فساد میکنید.
پس من شما را آنقدر خیانتكار مىدانم كه اگر یكى از شما را بر قدح چوبى بگمارم مىترسم بند و چنگك آنرا (كه به پالان شتر آویزان میكنند) ببرد.
🤲 بار خدایا من از اهل كوفه بیزار و دلتنگ شدهام و ایشان هم از من ملول و سیر گشتهاند، پس بهتر از اینان را به من عطا كن و بجاى من شرّى را به آنها عوض ده.
🤲 بار خدایا دلهاى ایشان را از عذاب و ترس، مانند نمک در آب، آب كن.
اى اهل كوفه آگاه باشید؛ بخدا سوگند دوست داشتم بجاى شما هزار سوار از فرزندان "فراس ابن غنم" (که به شجاعت شهرت داشتند) براى من بود که وقتی آنان را میخواندم، سوارانى از آنها مانند ابرهاى تابستان به سویم میآمدند.
پس از این سخنان، حضرت با غصه از منبر پایین آمدند.
پ.ن۱؛ فیلم بالا مربوط به مردادماه سال ۱۳۷۰ و یک روز بسیار گرم تابستانی است. همراه یکی از مقامات حاضر در جلسه نقل میکند که:
بعد از سخنرانی حضرت آقا، مقام محترم وارد ماشین شد و گفت: "چه سخنان خوبی فرمودند رهبری، زودباش کولر را روشن کن برویم لواسان که هوا خیلی گرم است".
پ.ن۲: چهار دلیلی که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند، همواره صادق است و غربت ائمه و رهبران شیعه در بین خواص، ظاهراً تکرار مکررات تاریخ است.
@Fakhari_ir