« وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقا» (جن/ ۱۶) { محمد علی نجابت} تا چشم کار میکرد، اقیانوسی عظیم و بی همتا به رنگ سیاه در برابر چشمانم موج می زد. در آسمان، کهکشانی اسرار آمیز با ستاره هایی درخشان در حال خودنمایی بود. خورشید به خون نشسته در انتهای اقیانوس که در حال غروب کردن بود، منظره ای پر از شگفتی خلق میکرد. پرندگانی را میدیدم که از خط سرخ رنگ افق به پرواز در می آمدند و گرداگرد خورشید می چرخیدند. در این میانه چشم چرخاندم و ققنوسی را دیدم که از آب سیاه رنگ اقیانوس بال بال زنان بیرون می آمد و با سرعت به سمت خط افق پرواز میکرد. گردبادی که از دور دست در حال وزیدن بود، آب را پر از موج کرده بود. ققنوس بال میزد و سایه بالهایش روی انعکاس تصویر کهکشان، بر آب افتاده بود. از اعماق قلبم گویا کسی ندا میداد که این ققنوس استاد است که در حال سیر به سمت خورشید است. از لب ساحل چشمانم را تنگ کردم و ردش را گرفتم آری او در جذبه مدار خورشید افتاده و با سرعت به سمت آن بال گشوده بود. ناگهان شراره های خورشید در آسمان همچون انفجار نوری منتشر شدند و ققنوس به کام خورشید درخشان پر می کشید. روزه گردباد و امواج روی آب ترکیب شورانگیزی را خلق کرده بودند. قفنوس در قالب خورشید فانی شد و جرقه هایی درخشان از اثر وجودش در پهنه آسمان تشعشع گرفت. به محض این تلاقی، خورشید در پس آب ها ناپدید شد و اقیانوس و گردباد و سرخی آسمان و ستاره ها در هم پیچیدند و در مرکز کهکشان بالای سرم ناپدید شدند و تمام هستی در ظلمات محض فرو رفت و من ماندم و احساس معدوم بودن و تاریکی و حیرت به خود آمدم چشمم را از روی صفحه کتاب برداشتم و به کلام میرزا محمد گوش سپردم . عالم کشف زمان نمی شناسد؛ با از بین رفتن ضخامت حجاب های ادراک، خود را گاه و بیگاه نمایان میکند. میرزا محمد گفت: «شیخ محمد علی چند لحظه ای در فکر فرورفتید. سوالم را دو مرتبه بپرسم؟» چشمم را برگردانم، زانویم را در بغل جمع کردم به دیوار تکیه زدم، به طلبه جوانی که به او لمعتین درس میدادم نگاهی انداختم و در حالی که سعی بر پنهان کردن مکاشفه ام داشتم گفتم دوباره بپرسید شیخ محمد میرزا محمد صدایش را صاف کرد و گفت: با اینکه سؤالم خارج از درس است. شخص دیگری را نیافتم تا این سؤالات را که گریبانگیرم شده به او بگویم.سرم را تکان دادم و منتظر شنیدن کلامش شدم شیخ محمد علی شما تا به حال اسم شیخ محمد جواد انصاری همدانی را شنیده اید؟ بله، از استاد راجع به او شنیده ام. استاد میگفت: «آقا» شیخ محمد جواد انصاری خدا را به وحدانیت شناخته و توحید را بی واسطه و بدون استاد از ناحیه خداوند دریافت کرده چنین چیزی نصیب کمتر کسی میشود.آیا استاد با او دیدار داشته؟ من این را از استاد پرسیدم و گفتم «آقا، آیا شیخ محمد جواد انصاری همدانی خدمت شما مشرف شدند؟ استاد گفت بنا بود بیایند. برخی آمدند و برای ایشان وقت گرفتند. گفتم عصر سه شنبه بیایند صبح سه شنبه که شد دیدم و فهمیدم که این بزرگوار بدون فلان آقا جایی نمی رود... ادامه دارد... 🔖قسمت نود و یک 👈 قسمت نود و دو 📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب روی لینک👈 قسمت_اول بزنید. 🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran