از توجیهات این پیرمرد خرفت سرم به درد آمده بود. در حالی که به سید سمیر نگاه میکردم فریادم بود که به هوا رفت دیگر بس است ! شما خود پیش سید ابوالحسن بروید و هر آنچه میدانید انجام دهید؛ شهریه ماهیانه شاگردانش را قطع کنید و خودش را در حصر قرار دهید یا هر کار که میدانید درست است انجام دهید؛ اما من به این جماعت درسی به یادماندنی خواهم داد. از جایم برخاستم و در حالی که زانویم محکم به میز مقابلم خورد با خشم به چشمان آنها نگاه کردم و از اتاق میهمان بیرون زدم فکرم را متمرکز کردم به نقشه ای که در سر داشتم. این کار فقط به دست یک نفر ممکن بود او هم کسی نبود جز قاسم فاسق... ادامه دارد... 🔖قسمت : شصت و چهارم 👈قسمت: شصت و پنجم 📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب روی لینک👈 قسمت_اول بزنید. 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran