🌹بسمہ تعاݪے🌹
🦋
#رمــانـــ «در آنــــ سوے خیاݪ»🦋
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
گل های فرش را میشمارم و دور اتاقم میچرخم 🌀.
تنها هستم
همه رفته اند ؛ از این بابت خوشحالم ...😐
چون می توانم به زندگیم فکر کنم و برای مشکلاتم ببارم .😭
شاید اگر گریه اختراع نمی شد تا به حال من مرده بودم !
اصلا مگر گریه را کسی اختراع کرده !؟
به قول ریحانه خواهرم از دست رفته ام...🤦♀
راست میگوید خب .کسی که گلهای فرش را بشمارد و دور اتاق راه برود از نظر شما از دست نرفته؟؟🤷♀
هرچند که خود ریحانه را از دست دادیم... خواهر بزرگم بود جلوی دانشگاه تصادف کرد و...🖤😭
۲ ماه پیش بود . درست یادم است. تا به حال آن قدر گریه نکرده بودم .۲۲ سالش تازه تمام شده بود .😭
روز قبل برایش تولد گرفته بودیم 🎂
اما به یکباره بدبختی و مرگ ریحانه را بلعید تا نوبت به بقیه ما هم برسد🖤
صدای در می آید . از حرکت می ایستم ؛ یعنی چه کسی است؟؟
با عجله به سمت حیاط خانه میروم ؛ در را باز می کنم . یک دسته گل بزرگ جلوی صورتم ظاهر میشود. دسته گل را پایین میآورد...
-امیر!!!!😍
-سلام علیکم آبجی گلم 😘
-داداش...سلام...کی اومدی؟
-همین الان ... میزاری بیام تو یا باز برگردم شمال ؟؟
آنقدر از دیدنش خوشحال شدم که یادم رفت باید راهش بدهم 🤦♀. خودم را کنار میکشم تا وارد شود.😍
امیر برادرم و البته بزرگترین فرزند خانواده ما یعنی خانواده ی آسمانی است . ✨
مسافرت رفته بود با دوستانش. ۲۶ سالش است . اما هنوز یک بار هم خواستگاری برایش نرفتیم ... زیر بار نمیرود ، لجباز و یک دنده و مغرور...
-مبینا😊
-جانم داداشی😘
-بقیه کجان؟؟مامان و بابا؟بهار،ریحانه؟احسان؟
از شنیدن اسم ریحانه جا میخورم . سه ماهی است که امیر خانه نیامده و از مرگ ریحانه هم خبر ندارد.😰
اگر بفهمد دق می کند! خیلی با هم صمیمی بودند. اشک در چشمانم ، سد نگاهم می شود...😓
-مبین،چیزی شده؟🤔
-نه...چیزی نشده،دلم واسه تو تنگ شده بود.بقیه بیرونن...🤭
با حالت خاص و دوست داشتنی اش نگاهم میکند و میگوید:
-الهی قربونت برم...منم دلم واست تنگ شده بود!😍
دسته گل را روی میز می گذارد و آغوشش را برایم باز می کند. استقبال می کنم.
دلم هوای آغوش برادرانه اش را کرده بود. حالا که بهانهای برای گریه ام پیدا کردهام مانع اشک هایم نمی شوم و می گذارم لباس خاکی امیر را شستشو دهد.😭
از آغوش دست می کشد . سرم را روی سرش می گذارد و می گوید :
عاشقتم مبین جان😍
کمی با موهایم بازی می کند و بوسه ای روی پیشانی ام میزند😘 . عاشق این حس خواهر برادری هستم ... ولی وقتی که هنوز خبر مرگ ریحانه به گوش امیر نرسیده باشد...😞
ادامه دارد...🍃
#کپی حرامممم🚫🚫
♨️
#ادمین_نوشت #Zeinab ♨️
@Girl_patoq