『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_دویست_و_سی_و_نه #داوود حس خیلی عجیبی داشتم.... نمیدونم چی ب
به نام خدا محکم خوابوند تو صورتم... • تو میدووونستی ماموووورر امنیتییهههههه!؟؟؟ ♡ منم تازه فهمیدم.. خوب چی کار باید میکردم.... چیه؟؟؟ چرا همه تون منو نگاه میکنید..... گمشید سر کارتون...... همه رفتن.... فقط من موندم .. شهرام .. الهام و امیر.. • چه کسی اوردش.. اینجا؟؟ با تو ام... شهرزاااد ♡ سر من داد نزن... همین.. امیررر خان خودتون.. • وقتی وارد شد.. گشتید... لباس هاش؟؟ || بله آقا... من به خانم هم گفتم... فقط یه موبایل ساده... یه چفیه.. یه اسلحه.. یه دستبند... و یه انگشتر... چیز دیگه ای نداشتم... • امییییررررر... گوش کن.. خوب... بدنش رو هم .. گشتی؟؟ یا ... وسایلش بیرون اوردی.. فقط!؟؟ || تمام لباساشم گشتم آقا... یه چیز خیلی ریز از توی یه جعبه در آورد... به اندازه یه نخود... • این.. یه ردیاب .. مخصوصه!!!! اگه کسی .. این ردیاب داشته باشه... یه سرش به یه اپراتور وصله!!! و اون اپراتور نشون میده.. که کجاست... به طرف من اومد.. • اگه این .. امنیتی... یدونه از اینا داشته باشه... میدونی چی میشه... شهرزاد؟؟؟ میدونییی چی میشهههههههههههههههه؟؟؟؟ ♡ محاله... ن.. اصلا نداره... اگه.. اگه داشت .. پیداش کرده بودیم.. • این به اندازه یه عدسه... کوچیک تر از ایناشم هستتتتتتت....... روی عینک... دکمه لباس... زیپ ... و توی همه اینا ممکنه باش... هم.... فقط دعا کنین... همچین چیزی نباشه... که اگه باشه... تمام شما رو همینجا با همین کلت میفرستم.. دنیای دیگه!!!! فهمیدییینننن...... حال پسره چطوره؟؟؟ ♤ خون زیاد ازش رفته.. ممکنه زنده نمونه.... • شهرزاد... نمیدونم چرا راکس... همچین اشتباهی کرده.... که تورو ساپورت کرده!!!!!! گند زدی به همه چی..... دکتر بیارید.... پانسمانش کنه... اون .. دختره هم کنارش باشه.... فهمیدیییی ♡ کاش برای همیشه میرفتی همونجایی که ۱۸ سالللل بودی...... پ.ن 🙂داوود؟؟ هان!؟ ✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨ نگاهی بهش انداختم...... پس کی تموم میشههههههههههه...... باز کن چشماتو...... داووددددددددد.......... ت..ن..هات... گذاشتم... ب..ب..خش!