『حـَلـٓیڣؖ❥』
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ #رمان‌‌_انلاین‌‌ #راه‌_عاشقی♥️ #قسمت_چهاردهم بعد پایان قر
•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸°∞°❀🌸❀ •🌸°∞° •🌸° ✨﷽✨ ♥️ کمال برای مراقبت سارا و نرگس و آیات تیم جایگزین فرستاد و بچه‌ها برگشتند مقر.. با اینکه خسته بودند اما نخوابیدند... گاهی نباید خوابید تا مردم بتوانند بخوابند... برای خفتن وقت هست... اینها طوری کار می کنند که شهید بشوند... و آن هنگام که شهید شدند آرام و بی دغدغه می خوابند... سپاه عشق اکنون آماده پیکار با ظلم است... سپاه عشق را که میدانی، همان سپاه عاشوراست... این جوانان در رکاب حسین؏ می جنگند... مگر نه اینکه هنوز روز عاشورا به شب نرسیده است... و یاران سیدالشهدا؏ یکایک از صلب پدران و رحم مادران پای بر سیاره زمین می گذارند و خود را به سپاه عاشورا می رسانند... پس این جوانان همان یاران عاشورایی هستند... همان ها که ﴿یــٰا‌لــیْتـَنــٓــے‌ڪُــنـّٰا‌مَـعَــکْــم﴾ را معنی کردند و در آن مسیر قدم بر می دارند.... امشب یاران امام حسین؏ غرق در دعا و نیایش هستند... فردا قرار است ضربه‌ایی مهلک به سپاه کفر وارد شود... مگر کسی می تواند با وجود عباس؏ ها به خیام حسین؏ نزدیک شود؟! فردا شب اول محرم است و کفار می خواهند عزای حضرت اباعبدلله الحسین را برهم زنند و عزادارانش را قتل عام کنند... اما نمی دانند زیرعلم‌حسین؏ امن ترین جای جهان است... یاران امام‌حسین؏ نمی گذارند این اتفاق بیافتد... فردا باید حماسه را دید... ......↻‌♡ بچه‌هایی که مراقب خونه ی سارا و نرگس بودند تونسته بودند از تجهیزات کمی اطلاعات بدست بیاورند... فقط تونسته بودند دو جلیقه انتحاری رو شناسایی کنند... شب شد... تمام بچه‌ها توی میدون بودند... حسین اما داخل یه ون مستقر بود... طبق معمول رصد کردن سیستم ها و دوربین ها برعهده ی حسین بود... بیشترین دسترسی رو خانمها داشتند... آقایون در حال پشتیبانی بودند... سارا و نرگس وارد هیئت شدند... کمال(پشت بیسیم): سوژه ها وارد شدند منتظر موقعیت مناسب باشید تا دستگیرشون کنیم... اگه خواستند ضامن رو بکشند بدون اتلاف وقت کارشون رو تموم کنید... پ.ن: چه خواهد شد؟... •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ •🌸° •🌸°∞ •🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞°❀🌸❀°∞°🌸•°∞‌