🔰تقریر تشکیلاتی روایت «اذا مات العالم» بخش وَ إِذَا مَاتَ‏ الْعَالِمُ ثُلِمَ‏ فِي الْإَسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْ‏ءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة 🔹هر عالمی خاک‌ریزی را در جبهه دین فتح کرده و پایگاهی را گرفته که مختص خود اوست. به بیان بهتر هر دانشمند در منظومه دانش جایگاهی ویژه دارد که «فقط» مناسب شایستگی و برازندگی علمی اوست و دیگری را توان توفیق در آن خاک‌ریز نیست. جایگاه و خاک‌ریزی که با رفتن او جایش خالی خواهد ماند. 🔹پیش‌فرض ضمنی روایت این است که هر دانشمند در نقشه جامع علمی در محدوده‌ای خاص حضور دارد و این خود، لازمه این است که او با عنایت به ظرفیتش، جایگاه ضروری حضورش و موقعیت خاک‌ریزی که لایق توان اوست را بشناسد که در خود، حامل درسی بزرگ و پیامی دقیق است. اما گذشته از آن با رفتنش جایگاه او خالی می‌شود، چراکه او کارویژه‌ای داشته که دیگران نداشته‌اند. عالمی که رفتنش یک فقدان برای عالَم است، چنین عالِمی است. این یعنی همان دقت بر مزیت رقابتی، درک کارویژه و فهم فلسفه وجودی خویش. رهاورد دیگر این نگاه، عدم تزاحم و نزاع و کدورت‌های احتمالی است. در این مقام است که اگر همه انبیا هم در کنار یک‌دیگر باشند، به‌راحتی به مسیر رشد خود و جامعه کمک و حرکت می‌کنند بدون هیچ حاشیه جنجالی اخلاقی و مانند آن. اینجاست که می‌توان بحث نگاه جبهه‌ای داشتن را مطرح کرد؛ یعنی همه ما در یک جبهه هستیم و دشمن در جبهه مقابل ما است؛ یعنی هرکس در جایگاه خود قرار دارد و در یک جبهه خدمت می‌کند و افراد در مقابل همدیگر نیستند، بلکه در مقابل دشمن هستند. 🔹این‌که فرمود با رفتن عالم «ثلمه» و شکافی ایجاد می‌شود، واجد نکته‌های کاربردی دیگری نیز هست: از باب «اِخبار» گفته‌اند که با رفتن او شکاف ایجاد می‌شود نه از باب «اِنشاء»! آن‌چنان‌که روایت «أزهد النّاس‏ في العالم أهله‏ و جيرانه» (كسان و همسايگان مرد دانشمند از همه مردم نسبت به او بی‌رغبت‌ترند) نیز از همین باب است. به‌عبارت‌دیگر سخن از مقام «هست»هاست، نه «باید»ها؛ یعنی این‌گونه هست، ولی لزوماً نباید باشد. دیگر سخن آن‌که روایت فقط برای تسکین آلام و «پیش‌بینی» و «پیش‌گویی» واقعه نیست، بلکه سخن از «پیش‌گیری» است و دعوتی برای حرکت! (حرکتی برای دفع دخل مقدر) باید تلاش کرد در امتداد دانشمندی قدم زد که اصولاً قائل به این «نردبان علم» است. حرکت‌هایی که هریک مکمل و مقوم حرکت قبلی خود است. حضور این نگاه، نردبان دانش را تکمیل خواهد کرد، آن‌چنان‌که علامه جوادی در فقدان علامه طباطبایی شرح المیزان را می‌دهد و آن‌چنان‌که امام خامنه‌ای، امتداد راه امام خمینی را. 🔹گذشته از مقام پیشین، عبور از «توصیف» به «توصیه» نیز دریافت مکمل دیگری از این روایت است. رسیدن به این مقام که در سلوک علمی به‌جایی برسی که در اوج آن مقام و در لحظه وداع از این عرصه، نبودنت احساس شود. تلاش برای درک قله‌ای که فقط از آن تو باشد و تنها تو صاحب‌نظر آن باشی و این بود و نبود (حیات و ممات) نه به خاطر منیتی است که عجب و غرور و دیگر رذایل خودخواهانه بیاورد، بلکه برخاسته از آن مأموریت انقلابی نورانی توست که تو را به رشد در آن عرصه واداشته است و هرچه بوده لطف او بوده و لاغیر. 🔹اگر قله‌ای از آن توست و اگر با رفتنت آن قله بدون فاتح خواهد ماند عنایت به جانشین‌پروری نیز درکی دیگر و برداشتی کادرسازانه از این روایت خواهد بود. «تربیتی کادرساز» تا در دامنه یک قله علمی، افرادی نزدیک به آن قله و در دامنه‌های آن تربیت شوند برای جانشینی. تا با بود و یا نبود قله، قله‌ها به دره‌ها تبدیل نشود، جامعه زمین‌گیر نشود، تشکیلات افول ناگهانی و اساسی نکند و سازمان دچار شوک غیرقابل‌برگشت نشود. حدیث «إِذَا مَاتَ‏ الْعَالِمُ ثُلِمَ‏ فِي الْإَسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْ‏ء» اخطاری است برای تربیتی فراگیر در سازمان برای نیروهای حلقه‌های دوم و سوم به بعد تا از ثمره این شناخت، تمام ثقل مجموعه تنها بر یک فرد یا یک حلقه تحمیل نشود، برای همین در بعضی نسخ این روایت، اشارتی از همین داستان جانشین‌پروری است: وَ إِذَا مَاتَ‏ الْعَالِمُ ثُلِمَ‏ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا إِلَّا خَلَفٌ مِنْه‏" 📚 جای خالی عباس (مروری بر رفتارهای تشکیلاتی حضرت عباس ، حجت الاسلام علوی) @Javaaneh_ir