داستان های شگفت ✍آیت الله دستغیب قسمت ۳۶ از آنجا که غرض از تألیف این کتاب اندرزهای لازم در ضمن سرگذشت‌های مناسب است چند داستان درباره حیاء از حضرت آفریدگار جل و علی یادآوری شود تا خواننده عزیز از این صفت شریف بهره مند گردد و طالب مقام یقین و معرفت به اینکه خداوند همیشه و همه جا با او است شود زیرا زیاد و کمی حیاء از خداوند، تابع شدت و ضعف ایمان و یقین بحضور حضرت آفریدگار است: حیاء یوسف صدیق: هنگامی که زلیخا حضرت یوسف را برد در حجره که آنرا آینه کاری و به نقش‌های مهیج شهوت نقش نموده بود - پس درها را بست و در آن حجره بتی بود زلیخا پارچه ای به روی آن انداخت. یوسف علیه السلام فرمود چرا چنین کردی؟ زلیخا گفت تا او از حال ما با خبر نشود و نزد او شرمنده نباشیم یوسف فرمود: « پس من سزاوارترم از آنکه شرم کند از خدائیکه یکتا و قهار بر ستمگران است» پس فرار کرد و خداوند او را یاری فرمود و بچه در گهواره را گویا کرد تا شهادت به پاکدامنی او داد و عاقبت او را به مقام سلطنت رسانید. حیاء غلام حبشی غلامی حبشی پس از تشرف به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و قبول اسلام و روشن شدن دلش بنور ایمان از آن حضرت از علم خداوند پرسید حضرت فرمود: «چیزی از پرودگار پوشیده نیست. غلام گفت پس هنگامی که گناه میکردم پروردگارم مرا میدیده؟ و صیحه زد و از دنیا رفت. حیاء مقدس اردبیلی در کتاب لثالی الاخبار و غیر آن ضمن شرح حالات عالم ربانی ملا احمد محقق اردبیلی نوشته اند که آن بزرگوار مدت چهل سال پاهای خود را هنگام نشستن و خواب دراز نکرد نه در جمع و نه در تنهائی و میفرمود خلاف حیاء و ادب است در محضر پروردگار پاهارا دراز کنم. و در مرض موت فرمده بود عمریست بیحیائی و بی ادبی نکردم، الحال که آخر کار است چگونه بی ادبی کنم. بزرگی دیگر همیشه آهسته حرف میزده و میفرموده بلند حرف زدن فریاد کردن در محضر حضرت خداوندی بیحائی است، پس چگونه خواهد بود حال کسیکه در حضور خداوند حرف لغو زند یا فحش بگوید یا سخنی که حرام فرموده است بزند. و نیز در کتاب مزبور نقل کرده که یکی از علماء ربانی در مرض موتش حاکم وقت از او عیادت کرد و گفت مرا وصی فرزندانت قرار ده و آنها را بمن بسپار، آن بزرگ فرمود من از پروردگارم حیاء میکنم با حضور او فرزندانم را بغیر او بسپارم. و نیز نقل کرده که سالم بن عبدالله که مردی زاهد و با ورع بود در مسجد الحرام بود که هشام بن عبدالملک وارد شد و چون او را دید گفت ای سالم از من حاجتی بطلب تا انجام دهم. گفت از خداوند حیاء میکنم در خانه اش از غیر او چیزی بخواهم. چون از مسجد بیرون رفت هشام هم پشت سرش آمد و گفت اینجا که مسجد نیست پس حاجتت را از من بخواه. در جوابش گفت حوائج دنیوی یا اخروی؟ هشام گفت حوائج دنیوی، سالم گفت من حوائج دنیوی را از آن کسیکه صاحب و مالک آنست نخواسته‌ام و همیشه حوائج اخروی را از او خواستارم پس چگونه حوائج دنیوی را از کسی بخواهم که مالک حقیقی دنیا نیست. حیاء بشر در قیامت چون در قیامت حقیقت باطنها ظاهر میگردد بشر میفهمد که پروردگار همیشه و همه جا با او بوده بر گفتار و کردارهایش ناظر بوده است و از طرف دیگر هیئت و شکل خود را میبیند که مطابق اخلاق زشت و حالات درونی او شده است و نیز اعمال زشتش را چسبیده به خود می‌یابد، پس در این حال از شدت حیاء و شرمساری حالتی عارضش میشود که در روایت است در آن حال آرزو میکند زودتر بجهنم ببرند تا از شدت حیاء در موقف حساب و در حضور مردمان رهائی یابد و چگونه است سختی و ناراحتی در این حال که جهنم برایش آسانتر میگردد. 🌸🌸🌸🌸🌸 به مهدیه بپیوندیم👇 https://eitaa.com/Mahdeea