#هر_روز_با_شهداشهید بزرگوار عمار بهمنی عزیز
عاشق شهادت
در نوجوانی به شهید «محمدحسین فهمیده» علاقه داشت و داستان شهادت وی برایش جذاب بود و به او افتخار میکرد.
پیش از اعزام نیز کتاب شهید «ابراهیم هادی» را خریداری و مطالعه میکرد؛ مجذوب این شهید شده بود. یک روز به جلد کتاب نگاه میکرد و میخندید! دلیل خندیدن او را جویا شدم. پاسخ داد «این شهید به من لبخند زد!» این موضوع چند ماه پیش از شهادت عمار روی داد. مطالعه این کتاب روحیه جهادی وی را بیدار کرد و باعث شد تا داوطلبانه و مصّرانه به سمت دفاع از حرم خانم حضرت زینب (س) بشتابد.
راوی: پدر شهید
اهل بخشش
معرفت عمار زبانزد عام و خاص بود. اگر به بازار میرفت و لباسی میخرید و دوستش به وی میگفت، که جایی میخواهد برود و لباس مناسبی لازم دارد، آن لباس نویی را که خریده بود، به او میداد؛ به عمار میگفتم «حداقل خودت یک مرتبه آن را بپوش، سپس هدیه بده»! پاسخ میداد «مادر، چه اشکالی دارد اگر چیزی را که نو است و آن را دوست داری، ببخشی!»
عمار دوستی بامعرفت و بخشندهای بود.
راوی: مادر شهید
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات#شهید@Manavi_2