🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_دست_بالا*
#نویسنده_بیژن_کیا*
#قسمت_چهل_نهم
.
حالا بگذارید خاطره ی دیگری برایتان تعریف کنم
شهید دست بالا هر شب تا دیروقت قرآن تلاوت میکرد.
نماز میخواند و البته چند دقیقه ای هم گوشه ای
مینشست و به فکر فرو میرفت.
یک شب :پرسیدم چکار میکنی؟
به من نگاه کرد لبخند زد و :گفت: «میم میم میم
هاج و واج نگاهش میکردم خندید و گفت :صبح مشارطه میکنم و با خودم عهد میکنم که گناه نکنم در طول روز مراقبه میکنم تا عهدم رو نشکنم و شب که میشه محاسبه میکنم تا ببینم چقدر تونستم به عهدی که بستم پایبند بمونم.
در جبهه که بودیم در مجالس دعا خودش نوحه میخواند به ائمه ی اطهار ارادت قلبی داشت و به حضرت اباعبدالله عشق میورزید در مجالس زیارت عاشورا و دعای کمیل تا آنجا که میتوانست شرکت میکرد؛
اما شاید بارزترین ویژگی ایشان انس و علاقه ی شدید به قرآن بود بارها وقتی نیمه های شب از پست
نگهبانی بر میگشتم .نجوایش را از درون چادر میشنیدم تا نزدیک ،اذان نماز میخواند و قرآن تلاوت میکرد.
ورزشکار بود هر کسی که او را میدید از هیبت عضلات و
صلابت اندامش متوجه میشد.
کشتی میگرفت و فوتبال بازی میکرد.
در مسابقه های نیروهای نظامی شرکت میکرد و در مسابقات تیراندازی قبل از شلیک ذکر «ما» رمیت اذا رمیت» از زبانش نمی افتاد.
حالا بعد از این همه سال وقتی به غلامعلی فکر میکنم میبینم در همه کار و در همه وقت به خداوند متعال توکل داشت. در زمان مجروحیتش اجازه نمیداد کسی کمکش کند. شبها قبل از ،خواب آیه ی آخر سوره کهف را میخواند و هر ساعتی که میخواست از خواب بیدار میشد .
شهید اسلامی نسب میگفت :در مانورها هر وقت دست بالا آرپی جی زن بود تا ساعتها گردانهای مهاجم به کندی
میتوانستند حرکت کنند.
رمز او توکل به خدا و انس با کلام الله بود
#ادامه_دارد
@Modafeaneharaam