📖 #اشعار_نابسالها پیش ازین به من گفتی
که «مرا هیچ دوست میداری؟»
گونهام گرم شد ز سرخیِ شرم
شاد و سرمست گفتمت «آری!»
باز دیروز جهد میکردی
که ز عهد قدیم یاد آرم.
سرد و بیاعتنا تو را گفتم
که «دگر دوستت نمیدارم!»
ذرههای تنم فغان کردند
که، خدا را! دروغ میگوید
جز تو نامی ز کس نمیآرد
جز تو کامی ز کس نمیجوید.
تا گلویم رسید فریادی
کاین سخن در شمار باور نیست
جز تو، دانند عالمی که مرا
در دل و جان هوای دیگر نیست.
لیک خاموش ماندم و آرام:
نالهها را شکسته در دل تنگ.
تا تپشهای دل نهان ماند،
سینهٔ خسته را فشرده به چنگ.
در نگاهم شکفته بود این راز
که «دلم کی ز مهر خالی بود؟»
لیک تا پوشم از تو، دیدهٔ من
بر گلِ رنگ رنگِ قالی بود.
«دوستت دارم و نمیگویم
تا غرورم کشد به بیماری!
زانکه میدانم این حقیقت را
که دگر دوستم… نمیداری…»
🔺#سیمین_بهبهانی
┏━━━🍃🍂━━━┓
⠀ @NasimeAdab
┗━━━🍂🍃━━━┛