🌀 اندیشه اخوان المسلمین 🔹 اخوان المسلمین گروهی برآمده در دهه 1350ق/ 1930م در مصر، یكی از دو جریان شاخصی است كه به عنوان موج اول بنیادگرایی در جهان اسلام شناخته شده است. آموزه اخوان المسلمین تا آن‌جا كه به آرمان‌های اجتماعی و سیاسی آن‌ها مربوط می‌شود، به خوبی توسط حسن البنا (1324- 1368ق) –بنیان‌گذار – و پیروان او تبیین شده است، اما عوامل مختلفی موجب شده است تا اندیشه آنان در خصوص شیوه مواجهه با نصوص دینی به خوبی تبیین نشده باشد. از سویی محور اصلی آموزه آنان ایدئولوژی حكومت اسلامی با وحدت مسلمانان بود و وجود چنین مركزی مسئله تهذیب را در حاشیه جای می‌داد و از سوی دیگر آنان به‌خوبی می‌دانستند كه موضع‌گیری تند در خصوص خوانش مذهب می‌توانست بسیاری از پیروان مذاهب را از دو آنان پراكنده سازد. به هر روی، به‌طور پراكنده می‌توان نشانه‌هایی از موضع‌گیری در باب تهذیب دینی را نزد اخوان المسلمین بازجست. 🔹 شاید این شروع مناسبی باشد كه گفته شود شخص حسن البنا دارای گرایش صوفیانه بود كه بازتاب آن در نوشته‌هایش، به خصوص المناجاه دیده می شد (بنا، بی‌تا، صص 564-568) و از همین جا، جدایی آبشخور افكار او از وهابیه آشكار است. بنا خود در تصویری كلی كه از دعوتش به دست داده، آن را «دعوتی سلفی، طریقتی سنی، حقیقتی صوفیانه و ساختاری سیاسی... » دانسته است (بنا، بی‌تا، صص 273- 274). زمانی كه تصوف در كنار سلفی‌گری جای می‌گیرد، به نظر می‌رسد بیشتر باید آن‌گونه از سلفی‌گری را به خاطر آورد كه در سده پیشین نزد كسانی چون ولی الله دهلوی و آلوسی دیده می‌شد (پاكتچی، همین مجموعه، بخش تاریخ و رابطه دو مفهوم). وی خود یادآور می‌شود كه دیدگاه او به دین عاری از تعصب، جزم‌اندیشی و دشمنی با عقل و مدنیت است (بنا، بی‌تا، صص 368-373) و در مواضع مختلف از نوشته‌هایش نظریات دینی و از جمله نظریة دولت اسلامی اخوان المسلمین را متكی بر «فهم جوهر اسلام و ویژگی‌ها و اهداف چند بُعدی آن و تكیه بر ضرورت دركی كامل از اسلام» دانسته است (بنا، 1370، ج1، ص 210، ج2، ص16 بب). دیگر بار این همان توجه به روح نصوص است كه نزد آلوسی نیز سابقه دارد و بر این پایه می‌توان حسن البنا را در اندیشه‌اش درباره نصوص، سلفی صوفی مشرب از جنس آن دو دانست. هم‌چون آلوسی، نزد البنا نیز قرآن نص‌محوری و ارتباط با آن مستقیم است؛ افزون بر استفاده‌های میان سطری از قرآن در خطابه‌هایش (زركلی، 1986، ج2، ص 184) رساله وی با عنوان الاخوان المسلمون تحت رایه القرآن (بنا، بی‌تا، چ ضمن رسائل، صص 327-351) نشان از این جایگاه محوری دارد. رویاورد بنا به احادیث مانند آن‌چه در رساله المأثورات دیده می‌شود (بنا، بی‌تا، ص 573 بب)، كاملاً محدود و گزینش شده بر اساس همراهی با اهداف ایدئولوژیك اوست. زدودن پیرایه‌های تاریخی از اسلام، تكیه بر همان چیزی كه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از سوی خداوند آورده است و تصور اسلام بدون حكومت وجهی ندارد (بنا، 1370، ج1، ص 207، ج2، ص 19؛ بنا، 1984، صص 115، 283، جم). 🔹 وی در مسئله‌ای مانند توسل كه سلفیان تندرو نسبت به آن حساسیتی ویژه داشتند، با زیركی و بیان اینكه «مسئله توسل اختلافی فرعی مربوط به كیفیت دعا است و مسئله اعتقادی نیست»، فاصله خود از این طیف از تهذیب‌گرایی را نشان داده است (ممدوح، 1416، ص42). او ضمن آن‌كه دین را در عقیده واحد می‌داند، اختلاف در فروع و اختلاف مذاهب را می‌پذیرد و آن را امری منفی نمی‌شمارد (بنا، بی‌تا، صص 126- 127). درباره هم‌فكر او سید قطب (1324- 1387ق)، اگر چه گفته می‌شود كه در سلفی‌گری تندروتر از بنا بوده است (Carre & Shamir, 1995, pp, 181- 194)، اما هم‌چنان ویژگی‌های اصلی مشتركی دیده می‌شود. روی آوردن وی به تفسیر قرآن به قرآن در كتاب معروفش فی ظلال القرآن، بدون آن‌كه از تفاسیر سنتی و احادیث بهره‌ای گیرد (قطب، 1386، ج1، ص 12)، نشان از باور وی به خود‌بسندگی قرآن و رویكرد گسست‌گرای او به سنت متصل در محافل دینی است؛ این در حالی است كه وی به صراحت، تهذیب مورد نظر خود و راه نجات بشر را «بازگشت به خدا» دانسته و آن را تنها از یك طریق –یعنی از راه درك قرآن- ممكن دانسته است (قطب، 1386، ج1، ص8)، بدون آن‌كه از احادیث و اقوال سلف سخنی آورد. در این گسست‌گرایی سید قطب، یكی بدبینی عمیق نسبت به این سنت متصل نهفته است، بخشی از این بدبینی به محور جعل و تحریف و بدفهمی نصوص بازگشت دارد، و بخش دیگر آن نقدی بر تورم علوم دینی است كه روح آن بر نوشته‌های قطب سایه افكنده است.