🔖 قسمت قبل | نقد و بررسی مکاتب اخلاقی ۷ 🧩 قراردادگرایی (غیر واقع‌گرایی) ۱ 📆 تاریخچه معمولاً آغاز این اندیشه را به سوفسطائیان یونانی در روزگار سقراط و به ویژه به سخنان گلاوكن، درباره معیار و منشأ عدل و ظلم، برگردانده‌اند. این نظریه پس از وقفه‌ای نسبتاً طولانی، بار دیگر در دوران جدید و از قرن هفدهم به بعد، از سوی فیلسوفانی مانند توماس هابز، جان لاك و ژان ژاك روسو، به عنوان معیاری برای اثبات مشروعیت سیاسی حكومت‌ها و هم چنین حجیت و حقانیت باورهای اخلاقی مطرح شد. نظریه قراردادگرایی اخلاقی در نیمه دوم قرن بیستم و در پی انتشار مقالات بسیار پر نفوذ جان راولز، و برخی دیگر از فیلسوفان اخلاق، در دهه پنجاه، بار دیگر مورد توجه جدی فیلسوفان و اندیشمندان اخلاقی قرار گرفت. 🗳 قرارداد، معیار مشروعیت مسأله مهم برای این متفكران این بود كه اگر «انسان آزاد آفریده شده است اما همه جا در بردگی به سر می‌برد»، چه چیزی به این كار مشروعیت می‌بخشد؟ چرا آدمیان باید غل و زنجیر الزامات و قوانین سیاسی را بر گردن خود اندازند؟ ایشان معیار مشروعیت حكومت را در توافقات میان فرمان‌روا و فرمان‌بردار می‌دانستند. البته هر چند لاك، هابز و روسو، علی‌رغم اختلافاتی كه با یكدیگر داشتند، مبنای مشروعیت حكومت را به رضای جمعی و قرارداد اجتماعی می‌دانستند، اما در حوزه اخلاق با یكدیگر اختلاف جدی داشتند. 🧐 نظریه اخلاقی جان لاک، هابز و روسو نظریه اخلاقی جان لاك از نوع نظریات واقع‌گرایانه است. لاك معتقد بود كه «اخلاق همانند ریاضیات پذیرای برهان و استدلال است.» وی تصریح می‌كرد كه «یگانه محك حقیقی درستی اخلاق» قانون الهی است؛ البته منظور او از قانون الهی، چنان كه خود وی می‌گوید، «قانونی است كه خدا برای اعمال آدمیان مقرر داشته است، خواه با نور طبیعت برای‌شان اعلام شود، خواه با ندای وحی و الهام» هابز و روسو، علاوه بر این كه معیار مشروعیت حكومت‌ها را قرارداد اجتماعی می‌دانستند، منشأ احكام اخلاقی و معیار درستی و نادرستی باورهای اخلاقی را نیز، به نوعی، به توافق جمعی و قرارداد انسان‌ها وابسته می‌كردند. هابز می‌گفت، یكی از قوانین طبیعی این است كه «آدمیان باید به قرارداد خود وفا كنند» و این قانون، ‌سرچشمه و مبدأ عدالت است. 📘، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ۷۳-۷۷ 📚 | 📮 ایتا | تلگرام | اینستاگرام | آپارات