🤔 ❔در داستان‌های کربلا که خواندم و گاهی شنیدم میگن که در بین یاران امام یک غلام سیاه هم بود و امام حتی آن غلام سیاه را مورد لطف قرار داد. به نظرم نژادپرستیه که میگن غلام سیاه چون اگر قراره بگن غلام سیاه باید غلام سفید هم بگن. این یار امام به نام «جون» است در اکثر سایت‌ها یافتم و تأسف و تعجب مرا بیشتر هم کرد. چون نه تنها سیاه بودن غلام به شدت مورد تأکید قرار گرفته بود بلکه اشاره به بدبو بودن و داشتن نژادی پست هم اشاره شده بود . خودم را در برابر سؤالات بی‌پاسخ زیادی یافتم. جدا از اینکه چگونه رنگ پوست یک یار امام به صورت جدی اهمیت پیدا می‌کند بدبوبودن ایشان را چطور می شود توجیه کرد؟ آیا کلاً سیاه‌پوست‌بودن باعث بویناک بودن می‌شود؟ اگر چنین است پس باید همه سیاه پوست‌های جهان از جمله نلسون ماندلا هم چنین می‌بودند. بر اساس آنچه که در این منابع نقل می‌شود جون موقع رفتن به میدان جهاد خود به بوی بد و رنگ سیاه و نژاد فرومایۀ خود اشاره می‌کند و وقتی که به شهادت می‌رسد و امام بر بالای سرش می‌آید، برای اینکه رنگ پوست او سفید شود و بوی بد او به بوی خوش تبدیل شود دعا می‌کند. وقتی قبیلۀ بنی اسد برای تدفین شهدا رفتند، بوی خوشی از بدن جون به مشام می رسید و رنگ پوستش هم سفید شده بود. اگر سیاه بودن در حد یک نقص مطرح باشد که دعای امام و شهادت، بتواند آن را تغییر دهد، مسئلۀ نقص در دستگاه خلقت خدا پیش می‌آید. و اگر برای امام رنگ پوست افراد مهم بوده که برای سفید شدن رنگ پوست دعا می‌کند یعنی می توان در سیرۀ امامان رگه‌هایی از نژادپرستی را پیدا کرد؟ سوال این جاست که آیا دین اسلام برای سعادت و رستگاری همه بشریت نازل نشده؟ و آیا در همین قرآن اشاره نشده که ما شما را رنگارنگ آفریدیم تا شناخته شوید ❗️❗️ 💠💠 👌«جَوْن» غلام سياهى كه اميرمؤمنان على عليه السلام او را خريدارى كرد و به ابوذر غفارى بخشيده بود. او در ربذه- تبعيدگاه ابوذر- همراه ابوذر بود و پس از شهادت ابوذر در سال 32 هجرى به مدينه بازگشت و در خدمت اميرمؤمنان على عليه السلام و سپس امام حسن مجتبى عليه السلام و پس از آن در خدمت امام حسين عليه السلام بود. او به همراه امام از مدينه به مكه‏ و از آنجا به كربلا آمد. 📚ابصار العین ص 105 ❕امام عليه السلام در روز عاشورا به وى فرمود ؛ « تو از جانب ما آزادى! تو در جستجوى عافيت با ما همراه بودى، پس خويش را در راه ما گرفتار مكن». «جون» خود را به پاهاى حضرت انداخت و ملتمسانه عرض كرد ؛ «پسر پيامبر! در خوشى ‏ها كاسه ليس خانه شما بودم حال در گرفتارى رهايتان كنم؟». آنگاه افزود ؛ « بخدا سوگند مى‏ دانم بويم ناخوشايند، حَسَبم ناچيز و چهره‏ ام سياه است پس بهشت را بر من ارزانى دار تا بويم خوش و حَسَبم شريف و سيمايم سفيد گردد. به خدا سوگند از شما جدا نخواهم شد تا اين خون من با خون شما بياميزد». 📚مقتل الحسین مقرم ص 252_ بحار الانوار ج 45 ص 23_ نفس المهموم ص 150_ اعیان الشیعه ج 1 ص 605 ❕پس از اين گفتار، امام به وى اجازه داد. او شادمان به سوى ميدان شتافت و اين رجز را مى‏ خواند ؛ «فاجران، چگونه ضرب شمشير اين غلام سياه را مى‏ بينند؟ شمشيرِ برّان و جداكننده و آب ديده. من از آل پيامبر با دست و زبانم دفاع مى ‏كنم و با آن اميدوارم روز قيامت بهشت نصيبم گردد». 📚اعيان ‏الشيعه، ج 4، ص 297 _ بحارالانوار، ج 45، ص 22- 23. 👌سپس جنگيد تا به فيض شهادت نايل آمد. امام بر بالين وى حاضر شد و اين‏گونه در حقش دعا كرد ؛ « خدايا چهره او را سفيد گردان، و بوى او را خوش گردان، و او را با ابرار محشور كن و بين او و محمد و آل محمد (در بهشت) آشنايى برقرار ساز». 📚بحار الانوار ج 45 ص 23_ نفس المهموم ص 150_ مقتل الحسین خوارزمی ، ج 2 ص 24 ❕از امام سجّاد عليه السلام نقل شده است ؛ « آنگاه كه جمعى براى دفن شهيدان كربلا حاضر شدند، پيكر جون را در حالى يافتند كه با گذشت چند روز بوى بسيار خوشى از آن به مشام مى‏ رسيد.» 📚بحار الانوار ج 45 ص 23 🔸ادامه👇