🔸ادامه 👇 ❕و در کلامی که معاند به آن استناد کرد ، فرمود ؛ «اى مردم ، با من بيعت كرديد بر آنچه با حاكمانِ پيش از من بيعت شده است. همانا اختيار، براى مردم است، پيش از آن كه بيعت كنند؛ امّا هنگامى كه بيعت كردند، اختيارى برايشان نيست. به درستى كه بر امام است كه استوارى و درستى پيشه سازد، و بر مردم است تسليم شدن و سازگارى.اين، بيعتى است عمومى. هر آن‏كس كه از آن رو گرداند، از اسلام رو گردانده است و راهى جز راه مسلمانان را پيروى كرده است. بيعت شما با من، ناگهانى و بى ‏انديشه نبود و انگيزه شما و من، يكى نيست. من شما را براى خدا مى‏ خواهم و شما مرا براى خود مى ‏خواهيد. به خدا سوگند، براى دشمنان، خيرخواهى مى ‏كنم و نسبت به ستمديدگان، انصاف به خرج مى‏ دهم » 📚الارشاد ج 1 ص 243 _ بحار الانوار ج 32 ص 33 ❕ از بعضى از عبارات نهج البلاغه به خوبى بر مى‏ آيد كه بيعت يك بار بيش نيست، تجديد نظر در آن راه ندارد، و اختيار فسخ در آن نخواهد بود، و هر كس از آن سر بتابد طعنه زن و عيبجو خوانده مى ‏شود، و آن كس كه در باره قبول يا رد آن بينديشد يا ترديد كند منافق است . 📚نهج البلاغه نامه 7 👌از مجموع اين تعبيرات استفاده مى ‏شود كه امام علی علیه السلام ، در مقابل كسانى كه ايمان به امامت منصوصش از طرف پيامبر گرامی نداشتند و بهانه جويى مى‏ كردند به مساله بيعت كه نزد آنها مسلم بود استدلال مى‏ كرد، تا ياراى سر باز زدن از اطاعت امام علیه السلام را نداشته باشند، و به معاويه و امثال او گوشزد مى‏ كرد همانگونه كه مشروعيت براى خلافت خلفاى سه‏ گانه قائل است بايد براى خلافت امام قائل باشد و در برابر آن تسليم گردد بلكه خلافت او مشروع تر است، چون بيعت وى گسترده ‏تر و از روى رضايت و رغبت عمومى انجام شد. ❕بنابر اين استدلال به بيعت و اختیار مردم ، هيچ منافاتى با مساله نصب امام از طريق خدا و پيامبر و تاكيدى بودن بيعت ندارد. ❕لذا مثلا در همين نهج البلاغه در يك مورد امام به حديث ثقلين كه از نصوص امامت است اشاره مى ‏فرمايد ( نهج البلاغه خطبه 87)و در جايى ديگر به مساله وصيت و وراثت ( نهج البلاغه خطبه 2) و مواضع متعدد دیگری که امام علیه السلام به امامت الهی خود تصریح می کند ؛ 📚 نهج البلاغه خطبه های:1- 144- 97- 120- 93 و ... 👌بنابراین امام علیه السلام در خطبه ای که معاند به آن استناد کرد ، در مقام بيان يك قاعده كلى كلامى نيست؛ بلكه در مقام احتجاج با افراد عنودى است كه معتقد به مشروعيت خلافت خلفاء از طريق بيعت و اختیار داشتند يعنى از باب استدلال به خصم از راه عقايد و افكار و اعمال خود اوست، كه از آن به عنوان «وجادلهم بالتی هي أحسن» تعبير مى شود. ❕در واقع استدلال امام به اصطلاح جدلی است که مسلمات طرف مقابل را می گیرد و با آن بر ضد وی استدلال می کند . ❕همیشه باید عقاید مخاطبین را در نظر گرفت زیرا اعتقادات مخاطب در نحوه بیان مسائل تاثیر دارد. امام علیه السلام باید در برابر مردمی که تن به اطاعت او نمی دادند به دلیلی استدلال کند که آنها نتوانند در برابر آن سخن بگویند و راه انکار را بپویند و آن مساله بیعت و این که مردم حق اختیار دارند ، بود بیعتی که خلفای پیشین بر اساس آن انتخاب شدند و مردمان به خاطر بیعت و اختیار ، اطاعت آنان را لازم می دانستند . 👌این همان چیزی است که در علم منطق از آن به فن جدل تعبیر می شود و آن اینکه مسلمات خصم را بگیرند و با آن بر ضد او استدلال کنند هر چند مسلمات خصم از سوی گوینده پذیرفته نشده باشد. مثل اینکه ما با تورات و انجیل کنونی در برابر یهود و نصاری استدلال می کنیم و می گوییم مطابق فلان فصل و فلان آیه شما چنین می گویید و بنابراین طبق عقیده خودتان محکوم هستید . 👌علی علیه السلام هم مردم آن عصر را که اعتقاد به بیعت و اختیار داشتند ، طبق عقاید خودشان مجاب و ملزم می کرد تا تن به اطاعتش بدهند . @Rahnamye_Behesht