🔸ادامه👇 8⃣بطائنى گوید ؛ « روزى حضرت موسى بن جعفر عليه السّلام از مدينه خارج شد به قصد باغى كه در خارج مدينه داشت من در خدمت آن جناب بودم امام سوار قاطر بود و من سوار الاغ، در بين راه شيرى سر راه بر ما گرفت ترس مرا فرا گرفت ايستادم، ولى موسى بن جعفر عليه السّلام بى ‏اعتنا پيش رفت ديدم شير اظهار كوچكى ميكند و صدائى كه حاكى از التماس است مى‏ نمايد، امام نيز ايستاد مثل كسى كه گوش بصداى او ميدهد شير دستش را روى ران قاطر امام گذاشت، من خيلى ترسيدم. شير از راه كناره گرفت امام عليه السّلام رو بقبله ايستاد و شروع بدعا كرد، من‏ دعاى آن جناب را نمى ‏فهميدم. در اين موقع اشاره به شير نمود كه برو غرش مخصوصى نمود، موسى بن جعفر ميفرمود: آمين، آمين، بالاخره رفت تا از نظر ناپديد گرديد امام راه خود ادامه داد من نيز در خدمتش بودم. وقتى از آن محل دور شديم من خود را به امام رسانده عرض كردم: آقا اين شير چه كارى داشت من خيلى ترسيدم كه بشما زيانى نرساند، ولى در شگفت شدم از برخوردى كه با او داشتيد. فرمود: او شكايت ميكرد كه زايمان بر همسر من دشوار شده تقاضا ميكرد برايش دعا كنم كه خلاص شود و من نيز دعا كردم بدلم افتاد كه بچه‏ اش نر است به او اطلاع دادم شير گفت: برو در امان خدا هرگز بر تو و خانواده و شيعيانت خداوند درنده‏اى را مسلط نكند من گفتم: آمين. » 📚الارشاد ج 2 ص 229 9⃣على بن ابى حمزه گوید ؛ « روزى موسى بن جعفر عليه السّلام دست مرا گرفت از مدينه خارج شديم به طرف بيابان در بين راه برخورد كرديم بمردى از اهالى مغرب سر راه نشسته گريه مى‏ كرد در مقابلش يك الاغ مرده قرار داشت بارهايش نيز روى زمين ريخته بود امام عليه السّلام فرمود: چه شده. گفت: با دوستان و رفيقانم عازم مكه بوديم در اين محل الاغم مرد من ماندم آنها رفتند اكنون متحيرم چه بكنم. وسيله‏ اى ندارم كه بار خود را با آن حمل كنم، امام عليه السّلام فرمود: شايد نمرده باشد. گفت: آقا بمن رحم نمى ‏كنيد كه با من شوخى ميكنيد. فرمود: من يك دعاى خوبى دارم. مغربى عرض كرد: آقا اين گرفتارى كه دارم كافى نيست كه مرا مسخره ميكنيد. موسى بن جعفر عليه السّلام‏ نزديك الاغ رفت لبهايش بكلمات حركت نمود كه من نشنيدم. چوبى كه روى زمين بود برداشت صدائى بر او زد الاغ صحيح و سالم از جاى حركت نمود. فرمود:آقاى مغربى در اينجا مسخره‏ اى هم وجود داشت؟ زود خود را بدوستانت برسان ما رفتيم و او را گذاشتيم. ❕على بن ابى حمزه گفت: يك روز در مكه سر چاه زمزم بودم كه چشمم بآن مرد مغربى افتاد همين كه مرا ديد دويده پيش من آمد و دستم را بوسيده از شادى و سرور گفتم حال الاغت چطوره گفت: بخدا قسم صحيح و سالم است نفهميدم آن مرد كه خدا منت گذاشت و برايم رساند اهل كجا بود و از كجا آمد كه الاغ مرا زنده نمود، گفتم تو كه بمقصود خود رسيدى ديگر چه كار دارى از كسى مى‏پرسى كه نميتوانى او را بشناسى.» 📚کشف الغمه ج 2 ص 247 ❕امام کاظم علیه السلام ، بعد از ممات هم ، همواره دستگیری از درماندگان و گرفتاران را داشته اند ، چنان که ابو علی خلال که از علمای بزرگ حنبلیان محسوب می شود می گوید ؛ « هرگاه مشكل و گرفتارى مرا فرا گيرد، آهنگ قبر موسى بن جعفر كرده، به او متوسل مى‏ شوم و خدا آن گونه كه دوست دارم مرا برطرف مى‏ كند» 📚تاریخ بغداد ج 1 ص 120 ❕ ما در پاسخی در گذشته مفصلا به عنایات امام کاظم علیه السلام ، پس از مماتشان پرداخته ایم ، که جهت آگاهی نمایه ذیل را مطالعه فرمایید ؛ 💠https://t.me/Rahnamye_Behesht/8793 @Rahnamye_Behesht ipasookh.ir