🔸ادامه 👇 2⃣در ادامه نقل می کنند ؛ « آنگاه مشك را بر دوش راست خود نهاد و به‏ سوى خيمه رهسپار شد وچنين گفت ؛ ❕ «اى نفس (عباس)! زندگى پس از حسين عليه السلام خوارى و ذلت است، مبادا پس از او زنده بمانى. اين حسين است كه شربت مرگ مى ‏نوشد و تو مى ‏خواهى آب سرد و گوارا بنوشى؟! هيهات! چنين كردارى، از آيين من نيست و نه كردار شخص راست باور». 📚مقتل الحسین ، ابی مخنف ، ص 179 _ ینابیع الموده ج 3 ص 67 ❕شهید مطهری از رجزهایی که عباس علیه السلام در برابر سپاه دشمن می خواند ، استفاده کرده و پاسخ اشکال مطرح شده در پرسش را به صورت دیگری می دهد و چنین می گوید ؛ « مجموع كسانى را كه دور اين آب را گرفته بودند چهار هزار نفر نوشته‏ اند. خودش را وارد شريعه فرات مى‏ كند. اسب خودش را داخل آب مى ‏برد. اين را همه نوشته ‏اند: اول، مشكى را كه همراه دارد پر از آب مى‏ كند و به دوش مى ‏گيرد. تشنه است، هوا گرم است، جنگيده است، همين طورى كه سوار است تا زير شكم اسب را آب گرفته است، دست مى‏ برد زير آب، مقدارى آب با دو مشت خودش تا نزديك لبهاى مقدس مى‏ آورد. آنهايى كه از دور ناظر بوده ‏اند گفته‏ اند اندكى تأمل كرد، بعد ديديم آب نخورده بيرون آمد. آبها را روى آب ريخت. آنجا كسى ندانست كه چرا أبو الفضل آب نياشاميد، اما وقتى بيرون آمد يك رجزى خواند كه در اين رجز مخاطبْ خودش بود نه ديگران. از اين رجز فهميدند چرا آب نياشاميد. ديدند در رجزش دارد خودش را خطاب مى ‏كند، مى‏ گويد ؛ « اى نفس أبو الفضل! مى‏ خواهم ديگر بعد از حسين زنده نمانى. حسين دارد شربت مرگ مى‏ نوشد، حسين با لب تشنه در كنار خيمه‏ ها ايستاده است و تو مى ‏خواهى آب بياشامى؟! پس مردانگى كجا رفت؟ شرف كجا رفت؟ مواسات كجا رفت؟ همدلى كجا رفت؟ مگر حسين امام تو نيست؟ مگر تو مأموم او نيستى؟ مگر تو تابع او نيستى؟هرگز دين من به من اجازه نمى‏دهد، هرگز وفاى من به من اجازه نمى‏ دهد » 📚مجموعه آثار شهید مطهری ، ج 17 ص 99 @Rahnamye_Behesht ipasookh.ir