🔸ادامه 👇
6⃣ اعتراف حاضران بر مشارکت یزید ؛
❕طبری نقل میکند: «آن گاه یزید به مردم اجازه داد به دیدار او بروند. مردم داخل دارالاماره یزید شدند در حالی که سر حسین علیه السلام مقابلش بود و با چوب دستی خود بر گلوی حسین علیه السلام میکوبید … شخصی از اصحاب رسول خدا به نام ابو برزه اسلمی خطاب به یزید گفت: آیا با چوب دستی ات بر گلوی حسین علیه السلام میکوبی؟ آگاه باش! تو چوبت را بر جایی میکوبی که من دیدم رسول خدا آن جا را میبوسید. ای یزید! در روز قیامت خواهی آمد در حالی که شفیع تو ابن زیاد است. ولی حسین علیه السلام در روز قیامت خواهد آمد در حالی که شفیعش محمد است، آن گاه برخاست و بر او پشت کرد و از مجلسش بیرون رفت».
📚 تاریخ طبری، ج 4، ص 356 _ کامل ابن اثیر، ج 3 ص 298
7⃣علمای منصف اهلسنت هم معتقدند ، یزید عامل قتل امام حسین علیه السلام بوده و اظهار ندامت او تنها یک صحنه سازی صوری بوده است .
❕تفتازانی مینویسد ؛ «رضایت یزید به کشتن حسین علیه السلام و خوشحالی او از این عمل و اهانت به اهل بیت علیهم السلام از متواترات معنوی است گر چه تفاصیل آنها اخبار آحاد است. ما در شأن او توقّف نداریم، بلکه در بی ایمان بودن او درنگ نمی کنیم. لعنت خدا بر او و بر انصار و کمک کاران او باد».
📚شرح عقائد نسفیه ص 181
❕دکتر طه حسین نویسنده مصری مینویسد ؛
«گروهی گمان میکنند که یزید از کشته شدن حسین علیه السلام با آن وضع فجیع، تبرّی جسته و گناه این عمل را بر گردن عبیداللَّه انداخته، اگر چنین است چرا عبیداللَّه را ملامت نکرد؟ چرا او را عقاب نکرد؟ چرا او را از ولایت عزل نکرد »
📚الفتنه الکبری ج 2 ص 265
❕نقلی هم که معاند به آن استناد کرد و مدعی شد دختران امام حسین علیه السلام برای قتل پدر خود ارزشی قائل نبوده اند و از غارت اموالشان شکایت می کنند ، سندا ضعیف است .
❕طبری نقل مذکور را از ابومخنف و او نیز از الحارث بن کعب نقل می کند .
👌طبری مستقیم از ابومخنف نقل می کند ، در حالی که ابومخنف متوفای 158 قمری و طبری متوفای 310 است و بین این دو 152 سال فاصله است . بنابراین طبری مستقیم نمی تواند از ابومخنف نقل کند و راویان واسطه ای باید میان آن دو باشد که چون این راویان واسطه ذکر نشده اند، روایت را تبدیل به روایتی مرسل می کند که در اصطلاح حدیثی ، روایتی که مرسل است ، ضعیف محسوب می شود .
❕الحارث بن کعب نیز از نظر رجال شیعی مجهول است و هیچ گونه توثیقی بر عدالت و وثاقت او وجود ندارد ؛
📚مستدرکات رجال الحدیث ج 2 ص 275 _ تنقیح المقال ج 1 ص 247
❕بر خلاف نقل مورد استناد معاند ، دختران امام حسین علیه السلام همواره مصائب پدر را بازگو و نوحه و عزاداری می کردند ، چنان که در لهوف به نقل از سکینه آمده است ؛
« روز چهارم اقامتمان [در شام]، در عالم رؤيا ديدم كه ... زنى سوار بر هودج است و دستش را بر سرش نهاده است. از [نامِ] او جويا شدم. به من
گفتند: فاطمه دختر محمّد، مادر پدرت است.گفتم: به خدا سوگند، به سوى او مى روم و آنچه را كه با ما كرده اند، به او خواهم گفت.بلافاصله، به سوى او دويدم تا به او رسيدم و پيشِ رويش ايستادم و مى گريستم و مى گفتم: اى مادر! به خدا سوگند، حقّ ما را انكار كردند. اى مادر! به خدا سوگند، جمع ما را پراكنده كردند. اى مادر! به خدا سوگند، حريم ما را ناديده گرفتند و حلال شمردند. اى مادر! به خدا سوگند، پدرمان حسين را كُشتند. او به من گفت: «بس كن، اى سَكينه! دلم را پاره كردى و جگرم را سوزاندى. اين، پيراهن پدرت حسين است كه آن را از خود، دور نمى كنم تا با آن، خدا را ديدار كنم!».
📚الملهوف ص 220، مثير الأحزان: ص 104 ، بحار الأنوار: ج 45 ص 141.
👌و بر خلاف نقل مذکور ، دختران امام حسین علیه السلام همواره می گفتند که کافر و مشرکی سنگدل_تر از یزید ندیدیم ، چنان که شیخ صدوق به نقل از دربان عبيد اللّه بن زياد نقل می کند ؛
« زنان حسين عليه السلام را بر يزيد بن معاويه، وارد كردند و زنان خاندان يزيد و دختران معاويه و خانواده اش صيحه زدند و فرياد كشيدند و نوحه سر دادند.
سرِ امام حسين عليه السلام پيشِ روى يزيد، نهاده شد. سَكينه گفت: به خدا سوگند، سنگدل تر از يزيد و كافر و مشركى بدتر و جفاكارتر از او نديده ام. یزيد، در حالى كه به سر مى نگريست، شروع به خواندن كرد ؛
«كاش پدرانم در بدر، اكنون بودند و بى تابى خزرج را از زخم سلاح مى ديدند!
سپس فرمان داد سرِ حسين عليه السلام را بر درِ مسجد دمشق، نصب كنند.»
📚الأمالي صدوق: ص 230 ، روضة الواعظين: ص 211، بحار الأنوار: ج 45 155
#پرسمان_اعتقادی
@Rahnamye_Behesht
#سایت_ما
ipasookh.ir