🔸ادامه 👇 ❕به سبب اين بارانى كه به دعاى او نازل شد، سخت بيم دارم از اينكه اين مرد امر خلافت را از فرزندان عبّاس براى فرزندان علىّ بيرون برد، و باز چقدر ترس وجود مرا گرفته است كه مبادا اين مرد با سحر خود، نعمت خلافت از تو بستاند و در مملكت رخنه كند و آن را بر تو بشوراند، در اين صورت آيا احدى مثل اين جنايت را بر خود و سلطنت خود ميكند كه تو كرده ‏اى؟ ... ❕👈 آن مرد گفت: يا امير المؤمنين! بحث او را بمن واگذار، من او و طرفدارانش را ساكت مى ‏كنم چنان كه زبانشان بند آيد، و اگر از هيبت تو در هراس نباشم او را بر جاى خود مى ‏نشانم، و از عظمت قدر او مى‏ كاهم و فرودش مى‏ آورم و نارسائى او را در امر ولايتعهدى، كه تو براى او پا بر جا ساخته ‏اى به همگان روشن ميسازم، مأمون گفت: چيزى نزد من بهتر از اين نيست .👉 ❕مرد گفت: از بزرگان اين مرز و بوم جماعتى را حاضر آور؛ از سران سپاه و لشكريان و قاضيان و برگزيدگان از فقها، تا من 👈نقصان او را در حضور جمع روشن كرده و به اثبات رسانم، و اين خود در حقيقت بمنزله بازگرفتن مقامى است كه تو او را در آن‏ فرود آورده 👉 و به او واگذاشته‏ اى و آنان آن را درست تلقّى كرده و تو را در اين كار مصيب دانسته اند. ❕راوى گفت: مأمون شخصيتهاى بزرگى را در مجلس وسيعى حاضر ساخت و خود در آن محفل حضور داشت و حضرت رضا عليه السّلام را در مقابل خود در جايگاه ولايتعهدى كه براى او مقرّر داشته بود بنشانيد، آنگاه آن مردك حاجب كه نظر داشت و قول داده بود كه حضرت را از مقامش فرود آورد خطاب به حضرت شروع بسخن كرده گفت: 👈مردم خيلى چيزها از شما حكايت ميكنند و بقدرى در وصف شما تندروى ميكنند كه اگر خود بر آن اطّلاع يابيد از آن بيزارى خواهيد جست، 👉 و اوّلين چيزى كه بايد بگويم نماز استسقاء شما است كه دعا كردى و باران آمد ... مرد خشمش به جوش آمد و گفت ؛ ❕اى پسر موسى! از حدّ خود قدم فراتر نهاده ‏اى و از شأن خود تجاوز نمودى! خداوند براى باران زمانى را تقدير كرده و آن در وقت معيّن و مقدّر بدون تقديم و تأخير ميبارد، تو آن را براى خود علامت و معجزه قرار داده‏ لى و بدان مى‏ بالى و براى خود برترى و قدرت نشان ميدهى، گويا كه كارى مانند ابراهيم خليل الرّحمن- هنگامى كه سر مرغان را بدست گرفت و اعضاء كوبيده آنها را كه بر قلّه كوهها بودند خواند، و آنها با شتاب خود را رسانده به سرهاى خود ملحق شدند و بال زده و به اذن خدا پرواز نمودند- كرده‏ اى، 👈 اگر راست مى‏ گوئى در آنچه پنداشته ‏اى پس زنده كن اين دو را و بر من مسلّط ساز (مرادش دو شير كه بر نقش مسند مأمون بود ميباشد)، 👉 كه اگر اين كار را انجام دادى آن وقت ميتوانى آن را معجزه‏ به حساب آورى، زيرا بارانى كه عادت به باريدن دارد تو سزاوارتر از ديگران نيستى كه بسبب تنها دعاى تو باران ريخته باشد، ديگران نيز با تو دعا كردند همان طور كه تو دعا ميكردى، و اشاره كرد به نقش دو شيرى كه روبروى هم بر تخت مأمون كشيده بودند، حضرت در غضب شد و صيحه ‏اى بر آن دو صورت زد و فرمود: اين فاجر را بدريد و اثرى از وى باقى مگذاريد، آن دو نقش بصورت دو شير زنده درآمدند و بر مرد حمله بردند و او را دريدند و استخوانش را شكسته جويدند و او را تماما خوردند و خونش را ليسيدند، و حاضران همه مينگريستند و متحيّر مانده بودند كه چه مى‏ بينند، شيران كه از كار آن مرد خلاص شدند رو به حضرت رضا عليه السّلام كرده گفتند: اى ولىّ خدا! در روى زمين ما را چه ميفرمائى اجازه ميدهى كه اين را- اشاره به مأمون- بدريم و به رفيقش ملحق سازيم؟ مأمون چون اين بشنيد غش كرده بيهوش بيفتاد، امام به شيران فرمود: در جاى خود باشيد، شيران ايستادند، بعد فرمود: گلاب بر مأمون بپاشيد و او را معطّر كنيد، غلامان گلاب آورده و بر روى مأمون پاشيده بهوش آمد. و باز شيران گفتند: اجازه فرما ما كار او را نيز تمام كنيم و برفيقش ملحق سازيم، امام فرمود: نه، خداوند را در باره او تدبيرى است كه خود انجام خواهد داد، گفتند: پس ما چه كنيم؟ فرمود: به جاى خود باز گرديد، و همچنان كه بوديد بشويد، آن دو شير بسوى تخت بازگشته به همان صورت اوّليه به صورت شير بر آن نقش شدند. » 📚عیون الاخبار ج 2 ص 171 _ دلائل الامامه ص 381 👌می بینیم که آن مرد از روی دشمنی و برای آنکه جایگاه امامت امام رضا ع را متزلزل کرده و مردم را گمراه کند ، تقاضا کرد که امام شیران را بر او مسلط کند تا با ضعف امام ع از انجام این کار ، به هدف و مقصود خود برسد ، امام ع نیز درخواستش را اجابت کرد و امامت الهی خود را به اثبات رسانید و مانع گمراه شدن مردم و انحراف افکار و اعتقاد آنان گردید که اگر امام ع چنین نمی کرد ، آن مرد شان الهی امام ع و شایستگی ایشان برای ولایتعهدی را مردود اعلام می کرد و پیروان و طرفداران امام ع تحت تاثیر قرار داده و در مسیر انحراف قرار می داد . @Rahnamye_Behesht ipasookh.ir