#کینه_ایرانیان_از_عمر_به_خاطر_فتح_ایران_یا_هتک_فاطمه_س
🤔
#پرسش
❔خلیفه دوم دروازه خانه فاطمه را نشکست،بلکه دروازه امپراطوری ها را بااقتدار شکست و پرچم لااله الاالله را در اقصی نقاط جهان برافراشته ساخت.
➕خلیفه دوم پهلوی فاطمه را نشکست بلکه پهلوی حکومت و دولت اتش پرستان را شکست.
اری پهلوی فاطمه نشکسته پهلوی بازار مجوسیت شکسته وامروز انها از این داغ است که میسوزند نه از پهلوی نشکسته فاطمه رضی الله عنها ❗️❗️
💠
#پاسخ💠
👌مریدان عمر چشم خود را بر دهها نص تاریخی در مورد شهادت فاطمه صدیقه سلام الله علیها و جنایت عمر در حق او بسته اند و مدعی شده اند که ایرانیان چون از عمر در فتح ایران ضربه خوردند ، کینه او را به سینه گرفتند و مساله شهادت فاطمه س را مطرح می کنند .
❕ایرانیان اگر قرار باشد در این زمینه کینه ای به دل بگیرند ، باید کینه لشگریانی را به دل بگیرند که آمدند و جنگیدند ، نه عمر را ، زیرا عمر در جنگ ها و نبردها ، نهایت ترس و بزدلی را داشته است و از ایرانیان نیز نهایت ترس را داشت ( چنان که در ادامه اسناد را ارائه می دهیم ) و در صحنه نبرد حاضر نمی شد و از میادین جنگ فرار می کرد ، بنابراین ، اگر فتح ایران ، فضیلتی هم در بر داشته باشد ، آن فضیلت برای لشگریان است نه عمر بن خطاب .
👌این ترس و بزدلی عمر ، از دوره پیامبر گرامی بوده است طبق نصوص مسلم تاریخی و حدیثی اهلسنت ؛
1⃣در جنگ بدر ، از ابوسفیان و افراد او ، ترسیده بود و سعی داشت که پیامبر را از نبرد با آنها منصرف کند ، که پیامبر به مشورت او توجهی نکرد ؛ « شاور حین بلغه اقبال ابی سفیان ... ثم تکلم عمر فاعرض عنه »
📚صحیح مسلم ج 5 ص 170
❕در میدان بدر نیز از حضور مستقیم در میدان نبرد ، امتناع ورزید ؛ « الی این یا ابن الخطاب »
📚سیره ابن هشام ج 2 ص 464
2⃣در میدان احد نیز از صحنه نبرد گریخت ، چنان که خودش ، بر روی منبر چنین می گفت ؛
«روز احد از میدان نبرد فرار کردم و به بالای کوه رفتم چنان که همانند بز کوهی فرار میکردم «فلقد رایتنی انزو کاننی اروی »
📚جامع البیان، ج4 ص 193 _ کنزالعمال ج2 ص 376
❕خداوند نیز فرار او و دیگران را از میدان احد ، چنین به تصویر می کشد ؛
« (به خاطر بياوريد) هنگامى كه از كوه بالا مى رفتيد و (جمعى در وسط بيابان پراكنده مى شديد و) به عقب ماندگان نگاه نمى كرديد، و پيامبر از پشت سر شما را صدا مى زد » ( آل عمران 153)»
3⃣در جنگ خندق نیز جرات مقابله با عمرو بن عبدود را پیدا نکرد و پس از آنکه عمرو بن عبدود ، بارها مسلمین را دعوت به مبارزه می کرد ، جز علی علیه السلام ، کسی درخواست او را اجابت نکرد ؛
📚السنن الکبری ج 9 ص 223
4⃣در جنگ خیبر نیز از یهودیان ترسید و شکست خود و فرار کرد ، چنان که علمای اهل سنت از ابن عباس نقل می کنند ؛
«پيامبر خدا، ابو بكر را به خيبر فرستاد. پس با همراهانش شكست خورده، بازگشت. چون فردا شد، عمر را فرستاد و او هم در هم شكسته بازگشت، در حالى كه 👈او يارانش را ترسو مى خوانْد و يارانش هم او را.👉 پيامبر خدا فرمود ؛
❕ «فردا پرچم را به دست مردى مى سپارم كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش هم او را دوست دارند. باز نمى گردد تا خداوند، پيروزش كند». مردم به جنب و جوش در آمدند و پيامبر فرمود: «على كجاست؟». در اين ميان، او از دردِ چشمانش ناراحت بود. پيامبر خدا، آب دهان خود را بر چشمان او ماليد و پرچم را بدو سپرد. على عليه السلام، پرچم را به اهتزاز در آورد و خداوند، پيروزش كرد. »
📚مجمع الزوائد: ج 9 ص 165 ح 14717 _ سنن نسائی ج 5 ص 108 _ مصنف ابن ابی شیبه ج 8 ص 522 _ معجم الکبیر ، ج 7 ص 35 _ تفسیر ثعلبی ج 9 ص 50
5⃣در جنگ حنین نیز پا به فرار گذاشت ، چنان که واقدی از زنی به نام ام حارث نقل می کند که ؛
« در نبرد حنین دیدم عمر بن خطاب پا به فرار گذاشته است و از میدان می گریزد . به او گفتم این کار چیست گفت تقدیر الهی است ( و من در فرار کردن اختیاری ندارم) »
📚مغازی واقدی ج 3 ص 904
❕بخاری از ابوقتاده نقل می کند ؛
« عمر را ( میان فراریان دیدم ) ، گفتم چرا مردم فرار می کنند ، گفت امر خداست ( و اختیاری از خود نداریم ) » « فلحقت عمر بن الخطاب فقلت ما بال الناس ، قال امر الله »
📚صحیح بخاری ج 4 ص 57
🔸ادامه 👇