مشروعیت رای مردم و خلافت شیخین در نهج البلاغه !!!!
🤔
#پرسش :
❓آیا شيـعـہ حق دارد در خـلافـت شیخین طعنۍ بزنـند⁉️ میگویم: پاسخ خیر است!
💢علۍ -رضی الله عنه- فرموده است:
« وَلَعَمْرِي، لَئِنْ كَانَتِ الاِْمَامَةُ لاَ تَنْعَقِدُ حَتَّى يَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ، فمَا إِلَى ذلك سَبِيلٌ، وَلكِنْ أَهْلُهَا يَحْكُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا، ثُمَّ لَيْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَرْجِعَ، وَلاَ لِلغَائِبِ أَنْ يَخْتَارَ !»
نهج البلاغة، خطبه 172
⭕️پس طبق ڪلام علۍ -رضی الله عنه- شیعیان امروزۍ اصلاً حق ندارند در خصوص خلافت شیخین نظر دهند، زیرا غائب بودهاند و طبق ڪلام سیدنا علۍ -رضۍ الله عنه- ابداً غائب حق ندارد در ڪار حاضرین آن زمان دخالت ڪند!
اهلها یحڪمون علۍ من غاب عنها!
اۍ شیعیان اثنۍ عشرۍ! شما در این قضیه حاڪم نیستید، حاڪم صحابه بودهاند!
شما طبق ڪلام أمیر المؤمنین علۍ -رضۍ الله عنه- محڪوم هستید و حق ندارید در ڪار حاضرین دخالت ڪنید، حال آن ڪه خود غائب بودهاید! ❗️❗️
💠
#پاسخ💠
❕استناد وهابی به فرازی از خطبه ١٧٣ نهج البلاغه است که امیر مومنان علیه السلام در یک استدلال جدلی فرمود :
" اى مردم، سزاوارترين كس براى خلافت، تواناترين افراد بر اين امر و داناترينشان به فرمان خداست. (هنگامى كه چنين فردى برگزيده شد) هر گاه آشوبگرى به آشوب و فتنه انگيزى برخيزد از او خواسته مىشود كه به سوى حق باز گردد و اگر امتناع ورزد با او نبرد مىشود (تا حق را بپذيرد). به جانم سوگند! اگر قرار باشد امامت و خلافت جز با حضور همه مردم منعقد نشود، هرگز راهى به سوى آن نتوان يافت؛ بلكه آنها كه صلاحيت رأى و نظر دارند در اين باره حكم مىكنند و حكم آنها نسبت به ساير مردم نافذ است؛ سپس نه حاضران، حق رجوع دارند و نه غايبان حق انتخاب ديگر " " أيّها النّاس، إنّ أحقّ النّاس بهذا الأمر أقواهم عليه، و أعلمهم بامر اللّه فيه. فإن شغب شاغب استعتب، فإن أبى قوتل. و لعمري، لئن كانت الإمامة لا تنعقد حتّى يحضرها عامّة النّاس، فما إلى ذلك سبيل، و لكن أهلها يحكمون على من غاب عنها، ثمّ ليس للشّاهد أن يرجع، و لا للغائب أن يختار "
📚نهج البلاغه خطبه ١٧٣
❕در شرح این خطبه می خوانیم :
👌"در حقيقت، امام عليه السّلام به دو ركن اساسى كه يكى جنبه علمى دارد و ديگر جنبه عملى اشاره كرده است؛ از نظر علمى بايد از همه آگاهتر باشد و از نظر عملى در امر مديريت از همه قوىتر. بسيارند كسانى كه عالمند، ولى مدير نيستند و يا مديرند و عالم نيستند و تا اين دو دست به دست هم ندهد، اداره صحيح جامعه امكان پذير نيست.
❕روشن است كه امام عليه السّلام با بيان اين مطلب مىخواهد شايستگى خود را نسبت به همه براى تصدّى امر خلافت اثبات كند؛ زيرا همگان مىدانستند او از همه به اصول و فروع اسلام آگاهتر و از همه در امر مديريت و مبارزه با دشمن قوىتر و پايدارتر است.
❓سؤال: چرا امام عليه السّلام به موضوع نص (نص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر خلافت او) استناد نمىجويد؟ آيا اين دليل بر آن نيست كه خلافت بر اساس نص صورت نگرفته و مربوط به انتخاب شايستهترين افراد از سوى مردم است؟
❕پاسخ اين سؤال روشن است. اگر امام عليه السّلام بر نص تكيه مىكرد، بسيارى از آنها در مقام انكار بر مىآمدند؛ لذا بهتر اين بود كه بر مسلّمات خود آنها تكيه كند و با منطق خودشان آنها را ملزم سازد (اين همان چيزى است كه در اصطلاح منطق به آن «جدل» گفته مىشود) و قرآن نيز «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» ( نحل ١٢٥ ) گفته است.
❕آن گاه امام عليه السّلام به پاسخ بهانه ديگرى از بهانه جويان مىپردازد و آن اين كه: گروهى از مخالفان، مانند معاويه و عمرو بن عاص و طلحه و زبير يا مانند آنها كه گفتند: امامت و خلافت در صورتى براى كسى مسلّم مىشود كه عموم مردم آن را بپذيرند. بنابر اين بيعت اهل مدينه و اطراف آن با على عليه السّلام به تنهايى كافى نيست.
👌امام عليه السّلام در پاسخ مىفرمايد: «به جانم سوگند! اگر قرار باشد امامت و خلافت جز با حضور همه مردم منعقد نشود، هرگز راهى به سوى آن نتوان يافت؛ (چرا كه حضور عموم مسلمين بر تمام بلاد غير ممكن است) بلكه آنها كه صلاحيت رأى و نظر دارند در اين باره حكم مىكنند و حكم آنها نسبت به ساير مردم نافذ است»
❕امام عليه السّلام براى اثبات حقانيت خود تكيه بر مسلّمات مخالفان كرده؛ چرا كه آنها قبول اهل حلّ و عقد (پذيرش از سوى علماى امّت) را براى ثبوت امامت و خلافت كافى مىدانستند؛ بنابر اين با منطق خودشان (منطق جدال احسن) به آنها پاسخ مىگويد؛ چون اگر تكيه بر نص مىكرد، زبان آنها به انكار گشوده مىشد.
💠ادامه 👇