علی بختیاری | صراط۱۳۵۷
● "راهی که طی شد" ■روایت سیزدهم : "روزنهم" 🔺دیگر نفسی برای اجرای برنامه نمانده بود ، ساعت یازده ش
● "راهی که طی شد" ■روایت چهاردهم : "روز دهم" ● هم کلام شدن با حاجقا هاشمی: 🔺بعد ازظهر بود تاسوعا بود که بلافاصله به سمت نیک دشت راه افتادیم ، این دفعه مارا تا نیک شدت حاجقا ی هاشمی ( امام جمعه ی ثابت روستای نیک دشت ) مشایعت میکرد و وسوار بر ماشین او شدیم و به سمت نیک دشت حرکت کردیم . عرض ارادت و احترامی خاصی بر می گذاشت و همان اول روایتی از تاثیرات حضور ما در نیک دشت میگفت که فقط حضور شما در نیک دشت باعث شده است که یک حلقه ی تربیتی در بطن نیک دشت شکل بگیرد و این دغدغه ایجاد میشود که بانوان روستایی خودشان دست به کار شوند وفعالیت های خودرا برای کار با کودکان شروع کنند و مدام با ما دراین مسائل با ما در ارتباط هستند ... او به تاثیر زیاد سرود در دل نسل جدید اشاره کرد وگفت که از ماه رمضان تا به الان تمامی مفاهیمی که میخواستیم به نسل جدید نیک دشت انتقال بدهیم کار گره میخورد و باید روش غیر مستقیم را انتخاب میکردیم که در این مسئله شما با حضور جهادی خود در ماه مبارک رمضان تحت عنوان گروه جهادی تبلیغی محبین ائمه خانه طلاب تا حدودی گره ما را باز کردید و همین که به مسئله ی سرود پرداختید در همان موقع ما شروع به کار کردیم و سرود را در این منطقه سر لوحه ی کار خودمان قرار داده ایم و کار به جلو میرود . هرچه که بود گفتگوی خوبی با حاجقای هاشمی شکل گرفت و رفته رفته به نیک دشت نزدیک میشدیم . ●باران عاشورایی : 🔺هوا دوباره دگرگون بود و گویی دوباره باید منتظر بارش باران میبودیم . به محض رسیدن به نیک دشت رعد وبرق ها شروع شد ، در اوخر تیر ماهی که در هیچ نقطه از کشور بارشی گزارش نمیشود این بشاگرد و خصوصا نیک دشت است که با باران های سیل آسای خود در تابستان ، بارش های تابستانی را به خود اختصاص داده است . به پنج نکشید که رگباری گرفت که همه مجبور شدند به سمت حسینیه ی شهید ابو مهدی المهندس روستای نیک دشت سرازیر بشوند در همان لحظات اول سرنوشت امشبمان با دو سه رعد و برقی که به دو سه دکل برقی وایضا یک کنترل برق خورد و منفجر شدن آن رقم خورد و همین مسئله موجب شد برق چند روستای بعد از ما به مدت یک شب که هیچ ، یک هفته قطع شود .. بعد از یک ساعت شدت بارش کمتر شد و به دور و بر خورد نگاه میکردم ، حاجقا علویان را مدام میدیم ولی سید حسن طباطبایی که همراه ما و حاجقا علویان بود نبود ، سید حسین کنجکاوی و حرف زدنش با یکی از بومیان نیک دشت در مورد اوضاع میدانی نیک دشت گرفته بود و بعد از بارش باران دیدم که سید حسن مثل موش اب کشیده به سمت حسینیه در حال آمدن است ، بعد ها فهمیدم که سید حسن از اول بارش در زیر یکی از سایه بان های نخلی اطراف حسینیه پناه گرفته بود و راهی برای امدن به سمت حسینیه نداشت و همان جا تا اخر بارش در انجا بود ... ● بعد از بارش عاشورایی : 🔺بارش باران تمام شده بود و همه به سمت معابر ها نیک دشت سرازیر شده بودند و گویی خبر هایی شده بود که در اوایل صحبت ها به آن اشاره کردم ، بله ، تیر برق های شکسته در معبر های نیکدشت افتاده بود و معابر آب رفته بودو همین مسئله موجب شده بود اهالی نیکدشت را با نگرانی روبرو کند به منزله ی اینکه شب ، شب عاشورا بود و بعد از آن هم فردایش مراسم سنتی علمگردانی اهالی نیک دشت در معابر بود اما متاسفانه نبود برق این مسئله را با مشکل مواجهه کرده بود ... ●ایمان اهالی به بشاگرد به برپایی عزای حسینی : 🔺بعد از مدتی شُور کردن اهالی نیک دشت تصمیم بر ان شد که عده ای به دنبال و مطالبه ی وزنگ زدن به اداره ی برق ووصل شدن هرچه سریعتر برق نیک دشت و روستا های دیگر شوند و عده ای نیز به دنبال بر پا کردن موتور برق برای مجلس امشب شوند ، که الحق و الانصاف پاکار بودند و وضعیت را برای برپایی مراسم شب عاشورا در یکی از معابری که منتهی به حسینیه ی نیک دشت میشد آماده کردند . مراسم هم با حداکثر شور و حماسه برگزار شد و توانستند همه از این امتحان بزرگ حسینی سربلند بیرون آیند . امتحانی که ایمان و پاکار بودن اهالی نیک دشت را درحال محک زدن بود . ●صبح عاشورا و مراسم علمگردانی : 🔺بعد از مراسم شب عاشورا بنا شد که ما همان شب در نیک دشت باشیم چون صبح عاشورا در تمام روستا های بشاگرد سنت دیرینه ی خود در روز عاشورا یعنی علمگردانی و ایضا علمکشون را در برنامه خود داشتند ، شب را در ظلمات گذراندیم و صبح ساعت 9 برای علمگردانی به پا خواستیم . علمگردانی در سطح روستا انجام شد و در این رسم اهالی بشاگرد بر آنند که خبر شهادت امام را به اهالی خبر دهند . ادامه دارد .... 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد علی بختیاری @Serat1357talabe | صراط