گزیده ابیات غزل استاد : يار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پيری پسرم تو جگـــــرگوشه هم از شير بريدی و هنـــــــوز من بيچاره همان عاشق خونيــن جگرم من که با عشق نرانـدم به جوانـی هوسی هوس عشق و جوانی ست به پيــرانه سرم پدرت گوهـر خود تا به زر و سيم فــروخت پدر عشق بسوزد که درآمد پــدرم و آزادگی و حسن و جوانــی و هنـــر عجبــا هيچ نيرزيـد که بی سيم و زرم را همه عالم بدر امروز از شهـــر من خود آن سيزدهـم کز همه عالم بـدرم @Sheeroghazal شعر و غزل