علیهاالسلام 🔹اشک مهتاب🔹 کتاب آسمان ورق ورق شد فرشته گریه افتاد به گوش خانه‌های ابر پیچید صدای نالهٔ باد شبی سیاه بود و بی‌ستاره و ابرهای بی‌تاب چکیده بود روی گونهٔ شهر دو قطره اشک مهتاب همان شبی که نخل‌ها خمیدند و شاخه‌ها شکستند جوانه‌های غصه در دلِ در خاک دوباره حلقه بستند کسی ستاره روی شانه می‌برد امام اوّلی بود تمام کوچه‌های شهر، محوِ غریبیِ علی بود میان خانه‌ای که تا دم صبح پر از فرشتگان بود صدای گریه‌ای شنیده می‌شد صدای کودکان بود «حسین» مثل ابر، گریه می‌کرد «حسن» غمی به دل داشت شبی سیاه، توی سینهٔ خاک علی ستاره می‌کاشت! 📝 @ShereHeyat_Nojavan