علیهاالسلام 🔹عمه زینب🔹 خاک از قدم‌های تو شد سبز کوه سیاهی از تو لرزید وقتی که اصغر آب می‌خواست از هر دو چشمت اشک جوشید زینب! تو بانوی بهاری جاری‌ست دریا در صدایت آن روز، پشت کفر خم شد زیر تگرگ خطبه‌هایت تقویم عاشورای قلبت سرشار از عطر بهار است تصویری از گل‌های بی‌سر... از اسب‌های بی‌سوار است حالت پریشان بود وقتی می‌خواند در گوشَت مرتب: «آتش میان خیمه افتاد بابای‌ِمان کو عمه زینب؟» خورشید بر پیشانی‌ات بود وقتی نماز عشق خواندی زن بودی اما با حسینت تا پای جان، مردانه ماندی 📝 @ShereHeyat_Nojavan