فردای روشن‌تر به خون غلتیده کشور را نمی‌خواهی تو، می‌دانم پر از خشمی، پر از خشمم، پریشانی، پریشانم پریشان مثل جمع ماست، زلف تو رها در باد چه آشوبی‌ست در دل‌ها، ز دست فتنه‌ها فریاد تو می‌خواهی رهایی را، ولی پایان راهت چیست؟ ببین دشمن هجوم آورده، تازه اول بازی‌ست برای زن، همان زن، که اسیر دست داعش‌هاست و هر آن، آرزوی مرگ در چشمان او پیداست برای زندگی، فواره‌ی خون، تیر رگباری برای کودک پرپر شده، غم‌های تکراری در آن، رگبار تیر و خشم، آزادی نمی‌خواهد زنی که کودکش پرپر شده، شادی نمی‌خواهد؟ نمی‌خواهی تو این‌ها را برای کشورت، هرگز! نمی‌خواهی اسارت را برای خواهرت، هرگز! تو سربازان کشور را، بدون سر نمی‌خواهی تو خاکت را میان شعله، خاکستر نمی‌خواهی چه خوشحال است، بی‌بی‌سی از این دعوای بین ما من و تو با همیم اما! به کوریِ «من‌وتو»ها تبر در دست اگر داری، نزن بر ریشه خاکت که دشمن‌شاد خواهی شد قسم بر چشم نمناکت میان این همه دشنام، از دشمن مشو غافل مبادا گم شود حق در میان این همه باطل قوی باشیم اگر، امن و امان می‌ماند این کشور به دست تو، به دست ماست، آن فردای روشن‌تر ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab