آبیترین صحن
از بام تو یک آسمان سرخ پیدا بود
در صحن گوهرشادِ تو آن روز غوغا بود
هی موج برمیخاست و هی موج میافتاد
بوی جنون آمیخته با بوی دریا بود
در تیرماه داغ تابستان، هوای شهر
مثل زمستانیترین دیماه دنیا بود
مردان غیرت ایستادند و نترسیدند
اینجا سر حفظ حجاب عشق دعوا بود
دست رضاخانی چنان بر خاک، خون میریخت
گویا کلاه خارجی ناموس آنها بود
طوفان استبداد در هم کوفت مسجد را
تاریخ خون میخورد و در حال تماشا بود
چشمی که تاریکی شب را تاب میآورد
در انتظار دیدن خورشید فردا بود
فردا رضاخان رفت و طوفان رفت و صبح آمد
اما هنوز اندوه سنگینی به دلها بود
در خلوت آبیترین صحن و رواق تو
گویا همیشه یادی از دیروز برجا بود
از کربلا تا ظهر گوهرشاد و بعد از آن
هر روز داغ تازهای بر سینهٔ ما بود
اما اگر ما وارثان زینبی هستیم
هرچه در این آشفتگی دیدیم زیبا بود
✍🏻
#وحیده_افضلی
🏷
#شعر_پایداری |
#قیام_مسجد_گوهرشاد
🇮🇷
@Shere_Enghelab