کارگر. خسته تر از روز پیشین آمده صبحی دگر شد روان از بهر روزی سوی میدان کارگر کیسه ای از کفش کار و رخت خاکی توی دست دل مثال آ سمان دستش چو سوهان کارگر یک دوساعت از شروع روز بگذشت و هنوز هیچ کس از ره نیامد هیچ خواهان کارگر باز میگردد به خانه طی شده نیمی ز روز از درون بشکسته اما روی خندان کاگر بهر کسب لقمه نانی ای خدا وندا چرا روز سردو گرم باشد کنج میدان کارگر ✍☘:{@Super_poems}