کارگر.
خسته تر از روز پیشین آمده صبحی دگر
شد روان از بهر روزی سوی میدان کارگر
کیسه ای از کفش کار و رخت خاکی توی دست
دل مثال آ سمان دستش چو سوهان کارگر
یک دوساعت از شروع روز بگذشت و هنوز
هیچ کس از ره نیامد هیچ خواهان کارگر
باز میگردد به خانه طی شده نیمی ز روز
از درون بشکسته اما روی خندان کاگر
بهر کسب لقمه نانی ای خدا وندا چرا
روز سردو گرم باشد کنج میدان کارگر
#احمد_صحرایی
#شاعر_دلشعری
✍☘:{
@Super_poems}