#سرداران_سوله(خاطرات پزشکان از هشت سال دفاع مقدس)
✍به قلم: فاطمه دهقان نیری
🔸قسمت: 5
🔹دکتر ایرج محجوب
☘شهر خلوت شده بود. در طی این مدت بیشتر سکنه آبادان، شهر را تخلیه کرده بودند. تقریبا صبح بود که به بیمارستان رسیدم.
هنوز در راهروهای بیمارستان و حیاط بیمارستان عده ای از پرستاران و پزشکان سرگردان و در فکر مقدمات خروج خانواده هایشان از آبادان بودند.
یکی از همکاران آمده بود تا از رئیس بخش جراحی اجازه بگیرد زن و بچه اش را به منزل پدر خانمش در آغاجاری ببرد. کیف دستی اش را کنار اتاق عمل گذاشت و مشغول صحبت بودیم. همان موقع صدای چند انفجار فضا را لرزاند. شیشه های اتاق عمل خرد شد. گرد و خاک، اتاق عمل را پر کرده بود. چند تن از پزشکان و پرسنل مجروح شده بودند. از جمله دکتر ریاضی متخصص داخلی و دکتر جواهری که روان پزشک بود و دکتر غانم که جراحت جدی داشت. یک ران او آسیب عضلانی شدید دیده بود و استخوانش هم از چند نقطه شکسته بود، به اضافه این که دست راستش، در ناحیه کف دست و انگشتان زخم های عمیقی برداشته بود، به نحوی که انگشت شصت او تقریبا قطع شده بود، ولی میشد با جراحی آن را حفظ کرد. چند پرسنل هم زخم های شدیدی داشتند.
کف اتاق عمل پر از خرده شیشه بود. قطعات شیشه حتی تا داخل راهرو اتاق عمل هم پاشیده بود. بالاجبار در راهروی اتاق عمل و روی برانکار درمان اولیه، شامل بند آوردن خون ریزی، پانسمان و آتل گچی موقت را برای مجروحین انجام دادیم و پس از تزریق خون و سرم و دادن آنتی بیوتیک، آنها را با آمبولانس به اهواز فرستادیم.
هنگامی که می خواستند دکتر غانم را به اهواز ببرند، سوئیچ اتومبیل BMW خود را که هنوز نمره نشده بود و با نمره ترانزیت تردد می کرده به یکی از جراحان به نام دکتر تمراز داد و گفت: «اتومبیل من را به منزلت ببر. فعلا در پارکینگ خانه ات باشد.»
دکتر غانم را به اهواز بردند. ما مشغول مداوای مجروحین بودیم.
در حین گلوله باران توسط توپخانه و سایر سلاح های سنگین، تعدادی مجروح به بیمارستان آورده بودند. بسیاری از مجروحین را بعد از کمک های اولیه به بیمارستان آرین منتقل می کردیم. مجبور شدیم تختهای اتاق عمل را به راهروها بکشیم و برخی را نیز در راهروهای اتاق عمل، جراحی کردیم.
همزمان از قسمت خدمات و تعمیرات بیمارستان آمدند تا اتاقهای عمل و سایر قسمت های آسیب دیده را تعمیر و تا حدودی آماده کنند. پنجره ها را با ورقه های فیبر مسدود کردند و پشت آنها را چند ردیف کیسه های پر از شن چیدند.
گفتند چند خمپاره به پارکینگ بیمارستان اصابت کرده است. از عمل های جراحی که فارغ شدیم، به آنجا رفتیم. یکی از خمپارهها درست خورده بود به اتومبیل دوست ما که آمده بود اجازه بگیرد و زن و بچه اش را ببرد. اتومبیل او دو نیم شده بود. بخشی از آن یک طرف پارکینگ و بخشی دیگر طرف دیگر افتاده بود. می گفت: «خوب شد کیف مدارکم را از داخل ماشین برداشتم و به اتاق عمل آوردم.»
مقداری لوازم ضروری و مدارک خود را داخل اتومبیل می گذارد و به بیمارستان می آید تا اجازه بگیرد و خانواده اش را به آغاجاری ببرد. اتومبیلش را در پارکینگ بیمارستان پارک می کند، کیف مدارکش را برمی دارد و با خود به اتاق عمل می آورد. حالا اتومبیلش در حالی که دو نیم شده بود در کنار چند اتومبیل دیگر در آتش میسوخت.
دکتر تمراز اتومبیل دکتر غانم را به خانه اش برد و در پارکینگ پارک کرد و به بیمارستان برگشت. اتاق های عمل آماده شده بود و دوباره کار را شروع کردیم.
صبح روز بعد با صدای انفجارهای شدیدی که از سمت پالایشگاه می آمد، شروع شد. سیستم حرارتی آشپزخانه از بخاری که در پالایشگاه ایجاد میشد و توسط لوله کشی به آنجا می آمد کار می کرد. با حرارت بخار، غذا را توی دیگ های بزرگ می پختند. وقتی پالایشگاه را زدند، عملا آشپزخانه خوابید. آب هم قطع شد. بلافاصله قسمتی از آشپزخانه را با سیلندرهای گاز راه اندازی کردند. به پرسنل شرکت نفت گفته شد هر کس در خانه کپسول گاز دارد به بیمارستان بیاورد و تحویل آشپزخانه بدهد و رسید دریافت کند که اکثر پرسنل این کار را انجام دادند.
✔️منبع: کانال حماسه جنوب
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃