🌷🌷🌷
#دویست و چهل و دومین قسمت (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگینامه شهید علی فتاحی
( قسمت چهارم)
#اعزام مجدد به جبهه
#راوی حاج محمد، فرزند شهید
#در اواسط آذر ماه سال ۶۵ به جبهه اعزام شد. این زمانی بود که رزمندگان اسلام در حال آماده شدن برای عملیاتی بزرگ و سرنوشت ساز بودند.
☆پس از چند روز اقامت در اهواز و در مقر لشکر با توجه به فعالیت بالای منافقین و نیروهای نفوذی جهت جاسوسی برای دشمنان، برای مخفی ماندن محل عملیات میبایست جابجایی امکانات و نیروها بهصورت مخفیانه و با استتار صورت گیرد.
☆ایشان و چند نفر از نیروهای تدارکات، جهت آماده سازی وسائل مورد نیاز رزمندگان، مخفیانه به نزدیکی منطقه عملیاتی اعزام شدند.
☆بیش از یک ماه خانواده از ایشان خبری نداشتند. به دلایل امنیتی در این مدت نامه ای بین او و خانواده رد و بدل نشد و تماس تلفنی هم صورت نگرفت تا اینکه پس از دو ماه به طغرالجرد برگشت.
#وداع آخر
#راوی: دختر شهید
#آخرین باری که پدرم میخواست به جبهه برود، حال و هوایی دیگر داشت. روح او آسمانی شده بود. تحمل این دنیای فانی را نداشت. با بغض میگفت: « از هر کوچه ای که می گذرم حجله شهیدی را می بینم. جای خالی آنها برايم خیلی سنگین است».
#شهادت پسر خاله هایمان که منزلشان دیوار به دیوار منزل ما بود او را بسیار منقلب کرد. گاهی اوقات که صدای گریه جانکاه خاله و شوهرش در سوگ علی و محمد بلند میشد، به خانه شان مي رفت و دلداریشان میداد.
#روز موعود فرا رسید. عزمش را جزم کرد و ساکش را بست. این دفعه برخلاف دفعات قبل، مادر اصرار زیادی بر نرفتن بابا داشت امّا بابا گفت: « قول می دهم اگر خدا عمری داد چهلم شهدا برگردم». مثل همیشه از تک تک بچهها خداحافظی کرد. من صورت بابا را بوسیدم و راهی مدرسه شدم. غم سنگینی قلبم را می فشرد و دلشوره عجیبی داشتم. ساعت ۹: ۳۰ صبح در کلاس زده شد و مدیر مدرسه مرا صدا زد وگفت: « فتاحی، بیا پدرت میخواهد خداحافظی کند». این حرف مرا بیشتر نگران کرد. پیش خودم گفتم: «سابقه نداشت بابا برای خداحافظی به مدرسه بیاید!»
☆وارد حیاط مدرسه شدم. پدرم لباس رزمش را پوشیده بود و چفیه دور گردنش انداخته بود و قدم می زد. جلو رفتم و سلام کردم. بابا دستش را روی شانه ام گذاشت و گفت: «دخترم، تو فرزند بزرگ خانواده هستی بایستی از هر جهت حامی و الگوی خواهر و برادرهایت باشی. هوای مادرتان را داشته باشید و در کارها به او کمک کنید. مبادا او را ناراحت کنید. این روزها برایش خیلی سخت می گذرد. مفقود الاثر شدن
دایی (شهید غلامعلی فتاحی) و شهادت خواهر زاده هایش و نبودن من سختی ها را بیشتر میکند. شما را به خدا می سپارم، مواظب یکدیگر باشید.»
ادامه دارد...
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra