نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد: «چه سیب‌های قشنگی! حیات نشئه تنهایی است.» و میزبان پرسید: قشنگ یعنی چه؟ – قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال و عشق، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس. و عشق، تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد، مرا رساند به امکان یک پرنده شدن. ـ و نوشداری اندوه؟ ـ صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش.و حال، شب شده بود. چراغ روشن بود. و چای می‌خوردند.ـ چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی. ـ چقدر هم تنها! ـ خیال می‌کنم دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی. ـ دچار یعنی… ـ عاشق. ـ و فکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد. ـ چه فکر نازک غمناکی! ـ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است. و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.ـ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست منبسط نور روی شانه آنهاست. ـ نه، وصل ممکن نیست، همیشه فاصله‌ای هست. اگر چه منحنی آب بالش خوبی است. برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر، همیشه فاصله‌ای هست. دچار باید بود و گرنه زمزمه حیات میان دو حرف حرام خواهد شد. و عشق سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست. و عشق صدای فاصله‌هاست. صدای فاصله‌هایی که ـ غرق ابهامند ـ نه، صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند و با شنیدن یک هیچ می‌شوند کدر. همیشه عاشق تنهاست. و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست. و او و ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز. و او و ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند. و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را به آب می‌بخشند. و خوب می‌دانند که هیچ ماهی هرگز هزار و یک گره رودخانه را نگشود