مگر به لطف لبت شعر من شکر بشود تو تر کنی لب و این شعر، شعر تر بشود قسم به موی تو حالم گرفته است امشب مگر تو روی بگردانی و سحر بشود "کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن" اگرچه فتنه و آشوب بیشتر بشود چه می‌شود که برقصی به وزن این غزلم چه می‌شود که همین شعرْ پرده‌در بشود چه می‌شود که تو بانوی شعر من باشی تمام شهر ازین راز باخبر بشود گره ز بخت غزل‌های من گشوده شود گره ز ابروی ناز تو باز اگر بشود تو خواب نازی و من خیره در تبسم تو بخند تا غزلم عاشقانه‌تر بشود