همین که میدهی در بارگاه قدسیات راهم
به چشمم مینهم چون توتیا خاک حرم را، هم
صراط المستقیم عالمی، غیر از تو راهی نیست
مسیرم هر کجا باشد به جز این خانه، گمراهم
نمکگیر است از بس آب سقاخانهات، با شور
از اینجا میبَرد محض تبرک آب، دریا هم
چه اکسیری میان بارگاه خویش داری که
توسل میکنند اینجا مریضان هم، اطبا هم؟
مرامت کرده مبهوت خودش شیخ بهایی را
که داری اینچنین لطفی به زائر بین رویا هم
من آن اشکم که میریزد به دامان پر از مهرت
که از چشم خودم افتادهام، از چشم دنیا هم
سراپا عذر تقصیرم، پناه آوردهام ای شاه
نگاهی میکنی بر این گدای بیسر و پا هم؟؟
کلاغی روسیاهم در سپیدیِ کبوترها
و دل گرمم به اینکه خوب و بد را میخری با هم
#عباس_جواهری_رفیع