نـه فـقـط از تـو اگــر دل بـکنـم می‌میرم سایـه‌ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می‌میرم بین جان من و پیراهن من فرقی نیست هـر یکی را کـه بـرایـت بـکَـنـم می‌میرم بـرق چـشمـان تــو از دور مـرا می گـیـرد مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می‌میرم بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا مثل یک تنگ شبی می شکنم می‌میرم روح ِبرخاسته از من ...! ته ِ این کوچه بایست بیش از ایـــن دور شوی از بـدنـــم میمیرم...