پی به راز سفرم برد و چنان ابر گریست دید بازآمدنی در پیِ این رفتن نیست همه گفتند "مرو" دیدم و نشنیدمشان مثل این بود به یک رود بگویند: بایست مفتضح بودن از این بیش که در اول قهر فکر برگشتنم و واسطه‌ای نیست که نیست در جهانِ تهی از عشق نمی‌مانم چون در جهانِ تهی از عشق نمی‌باید زیست دهخدا تجربه‌ی عشق ندارد ورنه معنی «مرگ» و «جدایی» به یقین هر دو یکی است @abadiyesher