خاطره‌ها وقتی که اربعین نزدیک می‌شود، فرصت جولان بیشتری پیدا می‌کنند. گاهی برای آتش زدن می‌آیند و گاهی برای امید دادن. خاطرۀ آن سالی که هر چه کردم، توفیق یارم نشد و ماندم در حسرت راه نجف تا کربلا. خاطرۀ آن سالی که بار سفر بستم و رفتم؛ اما توفیق تا مرز بیشتر یارم نبود و برگشتم و خاطرۀ آن سالی که گویی همه چیز دست به دست هم داده بودند که نروم؛ ولی رفتم و یک دل سیر اشک ریختم و راه رفتم و زیارت کردم. حالا نشسته‌ام در خانه و نمی‌دانم چه تقدیر کرده‌ای برای من؟ فقط جولان خاطره‌ها را به تماشا نشسته‌ام و دست پنجه نرم می‌کنم با این پریشانی. آقا! می‌روم یا نه؟ می‌رسم یا نه؟ حتماً دوست داری این حال پریشان مرا! پس چون تو دوست داری، خیالی نیست،‌ می‌سازم با این پریشانی! ۲ @abbasivaladi