رفته ام تا پرتگاه اما خدا نگذاشته لطف او هرگز مرا بر خویش وا نگذاشته دوست دارم عادت او را که بنده پروری است فرقی اصلا بین دارا و گدا نگذاشته کارِ این صاحب‌کرم همواره دارد حکمتی بنده ای را بی جهت در تنگنا نگذاشته شد مقرب هر کس که بعد از توبه اش عهد خود را با خدایش زیر پا نگذاشته نیمه شب ها بی قراریم و برای عاشقان خواب راحت، دوری از کرب و بلا نگذاشته سربلند عالم است آن کس که وقت بندگی سر به جز بر تربت خون خدا نگذاشته کِشتی این روضه ها امن است و ظلمت بارها خواست غرقم سازد اما ناخدا نگذاشته او که باب رحمت و باب نجات امت است بین سختی ها مرا هرگز رها نگذاشته دوستان رفتند از دورم، فقط مانده حسین باز هم تنها مرا آن باوفا نگذاشته روضه ی لب های خشک و تشنه اش در کربلا روزِ خوش اصلا بر اهل کبریا نگذاشته مادرش اینجاست برگردان سخن را روضه خوان خنجرش را شمر اصلا بر قفا نگذاشته پیکرش حتما کفن شد، آن تن صدپاره را... حضرت سجاد، بین بوریا نگذاشته https://eitaa.com/abdorroghaye