«جامانده» ✍نرگس ایرانپور عشق را که مشروط کنی بال پروازش را بسته‌ای. هوای عاشقی هوای آزادگی است. هوایی که در آن نفس تازه کنی و پر و بالت را به آسمان گره بزنی. عشق تسلیم محض می‌خواهد، چشمانت را ببندی و با خاطر جمع دستانت را بسپاری به بی‌انتهای دلدادگی‌. راوی بود، وقایع کربلا را ثبت صفحات تاریخ کرده است. دل یک دله نکرد، پایش در زمین دفاع از حرم سیدالشهدا بود و دلش در هوای دنیا. آفتاب دشت تفتیده‌ در میانه راه کاروان کربلا شاهد بود که امام او را به یاری طلبید. قبول کرد و گفت: «من فردی عیالوار و مقروضم تا آنجا برایت می‌جنگم که سودمند باشم و بتوانم از تو دفاع کنم.»¹ شاید ندانست که تسلیم بودن رمز رسیدن است. صبح روز عاشورا جنگ نمایانی کرد تا نماز ظهر بخت یارش بود، به امامت امام اقامه نماز کرد‌. آتش لشکر دشمن بالا گرفته و چکاچک شمشیرهای آخته سر به آسمان زده بود‌. اصحاب پر کشیده و آواز غربت امام دشت را پر کرده بود. تنها سوید بن عمرو خثعمی و بشیر بن عمرو حضرمی از اصحاب باقی مانده بودند. ضحاک بن عبدالله مشرقی همو که شاخه‌های عشقش به ابی عبدالله را به ریشه‌های پوسیده و نمور دنیا گره زده بود، اسبش را در پناه خیمه‌ای پنهان کرده و پای ماندنش به لرزه افتاد. ندای مظلومیت و بی‌یاوری فرزند رسول‌الله به عرش رسیده بود که ضحاک پا در رکاب گریز از میدان نهاد و نامش را بر تارک یاران به خون غلتیده ابی‌عبد‌الله ثبت نکرد. ماندن تنها شرط جاودانگیست. فَمَعَکُم مَعَکُم، لاٰ مَعَ غَیْرِکُم. انتخاب هم‌چنان ادامه دارد یا جاودانگی زیر لوای حسین علیه‌السلام و یا گم شدن در قیل و قال دنیا. ۱. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۹. ___________ @AFKAREHOWZAV