نکات نهفته در یک افسانه
✍️سمیه رستمی، عضو تحریریه مجتهده امین
در افسانه آمده است که توی ده شَلمرود حسنی تکوتنها بود و علت تنهایی حسنی را همین ابتدای افسانه میآورد: «حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو!» که اینجا برچسب تنبلی زدن به حسنی کاری غیراخلاقی است و ممکن است در ناخودآگاه کودک حک بشود. دلیل تنبلی حسنی را از احوالات ظاهری وی نتیجه میگیرد: «موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز واه! واه! واه!» که تکرار «واه» برای نشان دادن عمق فاجعه و پژواک «واه» در آن است. درحالیکه میشود احتمال داد قضاوت نا بهجا رخداده، شاید حسنی مدل موی بلند دوست دارد و پوست صورتش را برنزه کرده و کاشت ناخن انجام داده. درواقع وی یک تیپی زده بسی خفن و لاکچری؛ اما شاعر در ادامه میگوید نه فلفلی نه قلقلی نه مرغ زرد کاکلی هیچکس باهاش رفیق نبود. شاید بگویید کسی اسم بچهاش را فلفلی و قلقلی نمیگذارد؛ در دهی که رودی به نام شَلم در آن جریان دارد، این اسامی هم بعید نیست.
فراز بعدی عنوان میکند: «تنها روی سهپایه، نشسته بود تو سایه» احتمالاً شاعر قصد داشته با نشاندن حسنی روی سهپایه؛ عدم ثبات و استحکام شرایط را نتیجهگیری کند. چون اساساً سهپایه نداریم و البته باید توجه داشت این انزواطلبی حسنی، میتواند ناشی از درونگرا بودن وی بوده و تمایلی به دوستی با این اعزه نامبرده را نداشته باشد...
🔗
متن کامل این طنز نوشت را در صفحه شخصی نویسنده بخوانید
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI