❄️
برف و شادی
✍خاطرهای برفی(
تاریخ شفاهی) خانم طوبی رنجبر:
در شمال ایران در روستای ما به نام «تیلک»، هنگامیکه بارش برف شروع میشد، آدمهای خوش ذوق و خوشحافظه، «برفنامه» به دست بچههایشان میدادند به مقصد منزل همسایه یا فامیل که نزدیک منزلشان خانه داشتند.
متن «برفنامه» به این مضمون بود:
❄️برف میبارد چو جیحون از هوا
قاصد ما میرسد اکنون نزد شما
گر که کردی روی قاصد رو سیاه
شیرینی تعلق دارد برما
گرنکردی روی قاصد رو سیاه
شیرینی تعلق دارد برشما❄️
صاحبخانهها معمولاً چون همه اجاق گلی در دسترس داشتند و ذغال خاکستر معمولا آماده بود، دستانشان را با ذغال و خاکستر سیاه میکردند. هنگامیکه قاصدنامه را به آنها میداد و میگفت: «بابا یا مامانم نامه داده گفته بخونید..» بزرگ خانه، نامه را میگرفت و شروع میکرد صورت بچه را ناز کردن و آفرین گفتن! قاصد بیخبر هم خوشحال منزل میرفت! پدر و مادر که میدیدند بله بچه با روی سیاه بازگشته پس به ناچار یک دیس شیرینی یا حلوا کنجدی یا برنجی یا کلوچه یا هرچه در دسترس بود، حتی یک پیاله نیمه برنج میبردند منزل رو سیاه کن محترم! اما اگر بچه سیاه نشده باز میگشت چند دقیقه بعد صاحبخانه که موفق به سیاه کردن روی او نشده بود به همین منوال چیزی میبرد برای آن خانه...
و این چنین روز برفی شادی برای هم فراهم و با شادیهای کوچک به یکدیگر انرژی مثبت منتقل میکردند!
هنوز هم در برخی مناطق این رسم جریان دارد!
پ.ن: عکس روستای تیلک، منطقه کوهستانی منازل بالا و پایین کوه و رودخانهی طولانی که اکنون یخ زده!
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI