◾️به بهانهی رحلت
#حضرت_ابوطالب
💠
پردهدار پردهنشین
✍ علی اسفندیار
همیشه میگویند: کار را آن کس کرد که تمام کرد. درست. اما چه کسی شروع میکند؟ چه کسی مبتدای حرکتهاست؟ چه کسی در نقطه آغازینِ رویدادها قرار دارد؟ و پرسشهای جدیِ دیگر.
گفتن از «ابوطالب» گفتن از آغاز است، سرودن از سرچشمه است و «خاموشی»، خصلت سرچشمهها! این سکوت را اهالی رود و مردمان پایین دست، سخت میشنوند؛ هیاهوی رود مگر میگذارد؟!
چشمهها حال چشمه را بیشتر میدانند؛ ابوطالب اگر پسر عبدالله را به آغوش و پناه امن خود نمیکشید، جوششی رخ نمیداد، جریانی به صدا در نمیآمد، اسیری به آزادی نمیرسید، دختری زنده نمیماند، زهرایی ظهور نمیکرد، اسداللهی بر طاغوت غالب نمیشد، ما نیز در کعبه و کربلایی وقوف نمییافتیم و عِطر عِترت را عالمگیر نمیدیدیم؛ همه و همه حاصل آن چشمهی خموش و پرجوش است.
سید بطحای ما، بذل نفس را از دوران سقایت حاجیان تمرین میکرد، تا این که چشمه هشتساله را در هنگامهی خشکسالی به آسمان نشان داد، آن گاه ابر را به باران فرا خواند و مردمِ سوت و کور آن زمان را حیات نوشاند! ابرهه کجاست که تسخیر ابرها را ببیند و از دریاشدن زمزم مکه، قالب تهی کند؟!
هنوز وقت پیام بریِ ابوطالب فرا نرسیده است، ابوطالب نخستین حافظ طلوع پیامبر است، ماه بطحا باید پردهنشین باشد تا شبزدهها، پذیرای صبح شوند. همان خشکهای باران خورده، حالا شدهاند دشنهکش مسیر خاتمِ اوصیا! و کفیل باکفایت رسول همچنان خاموش بود، از پشت چشمهای سران بتها باخبر بود و از اسرار مصطفا آگاه؛ بیدلیل نیست که حال چشمه را چشمه میداند!
یقه سفیدهای بیخیال آن زمان، با ریش سفیدی طالبُ المؤمنین مدیریت میشدند تا فتنههای سیاه، راه را بر علنیشدن انقلابِ پیامبر نبندد.
به راستی چه قرابتی بین ما و آن پردهدار پردهنشین برقرار است؟ و چه نسبتی با دودمان محمد(ص) داریم؟ با صلب شامخ «طالبِ حقیقت» است که زمین، از صاحبان زمان، رنگ و رو گرفت و انوارشان چشمگیر شد. با ابوالائمه است که دوازده اقیانوسِ تمامنشدنی، دارایی ما شدند، و اکنون شُکر این شرب مدام را بر کدام آستان سر بساییم؟!
آری! ابوطالب کارهای آغاز اسلام را به خوبی به اتمام رساند؛ ابوطالب با آغازش، پایان اسلام را ضمانت کرد تا وقت دیدارِ «آن یار غایب»، و اگر محبتِ محمد را فرو نمیخورد ما رشحهای از عشق سرشارش نمینوشیدیم.
ای «نَبَعُ الاِمامَه»، ای چشمه آرام نور! چه هنرمندانه و پنهانی عشق را سر میکشیدی و چه هنرمندانه، هنرِ کتمان را به ما آموختی تا عشق عالمگیر شود. اگر پدرت عبدالمطلب میگفت: أنا ربّ الابل و للبیتِ ربُّ، تو نیز خدای کتمان عشق و لامیّههای آشکاری و خدا نیز خدای آخرین پیامبرش!
و آخر سخن این که: در کار گلاب و گل حکم ازلی این بـود/ کین شاهد بازاری وان پردهنشین باشد.
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN