بسم الله الرحمن الرحیم تو بزرگی مث شب ✍🏼پرستو علی‌عسگرنجاد می‌فهممت زن. صدای نفس‌نفس‌زدنت رو می‌شنوم. آدم وقتی می‌ترسه، نفس‌نفس می‌زنه. تو یه عمره یه نفس راحت نکشیدی. تو یه عمره نفس کم آوردی. دونه‌های درشت عرق رو که از پشت گردنت لیز می‌خورن و به عبای خاکی‌ت می‌رسن، می‌بینم. لرز توی شونه‌هات رو حس می‌کنم. چشماتو روی هم فشار می‌دی، ولی تاریکی عقب نمی‌ره. برق قطعه. قطعش کردن. ظلمات. تاریکی مطلق دورتادورت چنبره زده. هیچی از خرابه‌های شهر معلوم نیست. لبای خشکت رو می‌بینم. آخرین بطری آب، صبح، خالی شده. به یه قطره‌شم لب نزدی. نگهش داشته بودی برای بچه‌ت. هرم تشنگی پنجه انداخته دور گلوت. آب، قطعه. قطعش کردن. صدات رو می‌شنوم. سرت رو فروبردی بین موهای بچه‌ت. محکم بغلش کردی و داری براش لالایی می‌خونی. اشک، از روی گونهٔ خشکت، راه باز می‌کنه تا جعد موهای دخترت. هربار که یادت میاد وقتی آب و برق رو قطع کردن، بچه چقدر ترسید و بهونه گرفت، گریه‌ت شدت می‌گیره. هربار که یادت میاد زن همسایه چطوری عین دیوونه‌ها آدما رو تکون می‌داد و جیغ می‌کشید: «بچه‌م گرسنه مرد» به هق‌هق میفتی، ولی دستت رو محکم می‌ذاری روی دهنت که بچه بیدار نشه. شوری اشک رو لای انگشتات حس می‌کنم. می‌شنوم که آخر لالایی، دم گوش دخترت اشهد می‌خونی. می‌بینم تقلا می‌کنی باریکهٔ نوری پیدا کنی که صورتشو ببینی؛ شاید صبح زیر آوار پیداش نکنی… می‌شنوم دعا می‌کنی تو هزاربار بمیری و خط به صورت دخترت نیفته. انگشتای کشیده‌ت رو می‌بینم. دستات بس که آجر و سیمان آوارشده جابجا کرده تا شهید پیدا کنه، شبیه پیرزنا شده، اما هنوز جون داره. می‌بینم که مشت گره می‌کنی. می‌بینم که تنهای تنهای تنها، مشت گره می‌کنی به سمت همهٔ سیاهی اطراف که می‌رسه به یه کاخ سفید. دست همهٔ شهدایی رو که بدنشون رو از زیر خرابه‌ها بیرون کشیدی، کنار دستات می‌بینم. می‌فهممت زن. می‌فهممت مادر سرزمین زیتون. من، هزارهزارهزار کیلومتر دورتر از تو، پابه‌پات لالایی می‌خونم و گریه می‌کنم. برای زنده‌موندن تو و دخترت دست دعام کاسه شده سمت آسمون. بچه‌هامو نگاه می‌کنم یاد تو می‌افتم. چراغ روشن می‌کنم یاد تو می‌افتم. آب می‌خورم یاد تو می‌افتم. روضهٔ خرابه و اسیری می‌شنوم یاد تو می‌افتم. هربار یاد تو می‌افتم، می‌میرم زن. چشمات برق می‌زنن از اشک. تاریکه اما نفرت و خشمی که زبونه می‌کشه ته نگات، از این‌جا معلومه. اشک تو، شیشهٔ عمر دیو رو می‌شکنه. اشک تو، سیل می‌شه و می‌کوبه به دروازه‌های تل‌آویو. اشک تو گرداب می‌شه و گنبد آهنین رو می‌کشونه تا قعر زمین. اشک تو دریا می‌شه و اسرائیل رو از روی تمام نقشه‌ها پاک می‌کنه. @ahalieghalam