eitaa logo
اهل قلم
137 دنبال‌کننده
167 عکس
4 ویدیو
0 فایل
محفلی برای خواندن نوشتار نویسندگان و فرهیختگان حوزوی و دانشگاهی که دل در گرو اهل بیت علیه السلام و معارف دین و انقلاب و نظام دارند.. اهل قلم هیچگونه مسئولیتی در قبال نوشته های منتشر شده در این کانال ندارد..! ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/Jr14710
مشاهده در ایتا
دانلود
حماسه عاشورا تنها در خون و شمشیر خلاصه نمی‌شود، بلکه تبلور حقیقت در صبر، بیان و افشاگری نیز هست. و در این مسیر، حضرت زینب(س) نه‌تنها پیام‌آور عاشورا، بلکه حافظ حیات اسلام شد. اگر حسین(ع) با خون خود اسلام را زنده کرد، زینب(س) با زبان خود آن را زنده نگه داشت. سِرّ نی در نینوا می‌ماند اگر زینب نبود کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود @ahalieghalam
مردم ✍️ علی مردم مفهومی است مظلوم.مانند آزادی که جولانگاه مصادره به مطلوب هرکسی میشود که بخواهد از پیش، هرگونه انتقادی را به کلام و کردار خود مردود اعلام کند.تا جایی که عده ای مخالفان خود را اساسا مردم نمیدانند حتی اگر شمارشان میلیون ها نفر باشد. گاه «مردم» همچون اسمی خاص به کار می‌رود و منظور از آن همفکران ماست.می گویند مردم اینچنین خواسته اند و آن چیز باب میل‌شان نیست.حال آنکه اغلب هیچ معیاری برای سنجش این تمایلات بین همگان وجود ندارد.گاهی مردم با تمام افرادی که در بر میگیرد محکوم به صفاتی می‌شود که قضاوت کننده، آن ویژگی را در افرادی محدود دیده است؛ مردم شیراز اینچنین اند و مردم رشت آنچنان، ترک ها اینطوری اند و کرد ها آنطور. مردم همیشه موضوع فلسفیدن متفکران بزرگ بوده است.از افلاطون و روسو تا هابرماس و پوپر، میان فلاسفه و دانشمندان در مورد این مفهوم و کارکرد اجتماعی و جایگاهش هرگز توافقی وجود نداشته است. عده ای آن را نادیده گرفته و عده ای دیگر مانند مارکس ،مرکز همه چیز دانسته اند.سوسیالیسم شاید برجسته ترین محصول مردم محوری در آزمون و خطاهای اجتماعی جهان معاصر باشد که آن هم خیلی زود توسط طرفداران «ایسم» های دیگر در چندین نقطه از جهان کنار گذاشته شده است. نرسیدن به یک نقطه قابل اتکا و دست نیافتن به یک فهم مشترک و درک یکسان از مفهوم و کارکرد مردم، کمی دلسرد کننده به نظر می رسد.شاید ریشه این مشکل در برداشت های گوناگون از چیستی انسان است.منطقی به نظر می رسد که برای درک یک کلیت ابتدا ماهیت جزئیات آن را بشناسیم و بسنجیم.بنابراین شرط لازم - و نه کافی- برای شناخت تمامی ابعاد این واژه، درک صحیح و احاطه دقیق به جزئیات وجود اجزای آن یعنی انسان است. اگر در اندیشه غربی اجماع بر سر مفهوم مردم ممکن نبوده، در منظومه فکری اسلام می‌توان شاهد تعریفی روشن‌تر بود.شاید ادعای گزافی نباشد اگر بگوییم مفهوم مردم در تفکر اصیل اسلامی جایگاهی بسیار مترقی و بزرگ دارد.چرا که انسان- به عنوان واحد سازنده مردم- در منظومه فکری اسلام دارای کرامت و ارزش بسیار بالایی است.یکی از نمود های کرامت انسان از دیدگاه قرآن آن است که خداوند تمامی مخلوقات مادی خود را در سیطره قدرت انسان و در راستای رشد و تعالی او آفریده است.¹ دیگر نشانه های این ارزش‌مندی را می‌توان در کلام معصومین(علیهم‌السلام) دنبال کرد.یکی از اعجاب انگیز ترین و مترقی ترین توصیه ها به مردم داری در کلام امیرالمومنین علی(علیه‌السلام) یافت می‌شود.امام مردم را تکیه گاه دین می‌داند.چرا که جاری شدن بُعد اجتماعی دین در جامعه جز به خواست مردم امکان پذیر نیست.به همین دلیل است که حاکم اسلامی جلب رضایت مردم را باید سرلوحه اهداف و عملکرد خود قرار بدهد.امام نیز به مالک اشتر فرمان میدهند که هرگز خواسته های خواص را به منافع و رضایتمندی عامه مردم ترجیح ندهد چرا که با وجود رضایت مردم اهمیتی ندارد که خواص جامعه دل خوشی از حاکم نداشته باشند.امام می فرمایند این مردم هستند که با حمایت خود به حاکم قدرت می دهند و خواص با وجود تمام هزینه هایی که برایشان می‌شود در زمان خطر از حاکم و جامعه حمایت درخوری نخواهند کرد.ارتباط حاکم اسلامی و عامه مردم صرفا یک رابطه دستوری از بالا به پایین نیست بلکه یک همراهی به سوی تعالی و یک اتصال معنوی و روحانی به شمار می رود.حکمران باید نسبت به مردم خود عطوفت و بخشش داشته باشد همانگونه که مردم نیز باید در رسیدن به اهداف حکومت اسلامی به یاری امام خود بشتابند. بنابراین، رجوع به منابعی که با شناخت گسترده تر به تعریف و جانمایی جایگاه و عملکرد مردم در جامعه می پردازند، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است، تا از مصادره‌ی این واژه‌ی بنیادین به نفع منافع گروهی و شخصی جلوگیری شود. **** ۱-«أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ...» لقمان-۲۰ «آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخّر شما کرده..» @ahalieghalam
بدون تیتر! 📚 خطبه ۴۴ نهج البلاغه من اگر مى‌خواستم، مى‏‌توانستم از عسل پاک، و از مغز گندم، و بافته‌‏هاى ابریشم، براى خود غذا و لباس فراهم آورم، امّا هیهات که هواى نفس بر من چیره شود و حرص و طمع مرا وا دارد که طعام‌هاى لذیذ برگزینم، در حالى که در «حجاز» یا «یمامه» کسى باشد که به قرص نانى نرسد، و یا هرگز شکمى سیر نخورد، یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکم ‏هایى که از گرسنگى به پشت چسبیده و جگرهاى سوخته وجود داشته باشد، یا چنان باشم که شاعر گفت: «این درد تو را بس که شب را با شکم سیر بخوابى و در اطراف تو شکم‏هایى گرسنه و به پشت چسبیده باشند». آیا به همین رضایت دهم که مرا امیرالمؤمنین علیه‌السلام خوانند و در تلخى‌هاى روزگار با مردم شریک نباشم و در سختى‌‏هاى زندگى الگوى آنان نشوم ... @ahalieghalam
رقابت با خر!😉 ✍️ محمود بیضاوی با پدر خداحافظی گرمی کردم و برای کار به دیار غربت رفتم قرار شد بعد از دو سال برگردم. کم کم به وقت بازگشتم که نزدیک می‌شد یکی از دوستانم خبری از پدر و مادر برایم آورد، او گفت چند روز پیش دزدی الاغ پدرم را دزدیده و پدر نگران حال الاغ بوده! از قضا دزد برای خرید میوه و سبزیجات به بازار رفته و بار سنگینی بر روی الاغ می‌گذارد و خودش در شلوغی بازار مشغول بقیه خریدهایش می‌شود. خر که راه منزل پدرم را می‌دانسته سرخود راه افتاده به جلوی درب منزل آمده و به سختی وارد خانه می‌شود. پدر مادرم را صدا می‌زند که بیااا و ببین!! پسرت دو ساله رفته چیزی برای ما نفرستاده!  اما الاغ من دو روز رفته و با دست پر برگشته! حالا بیا و اولاد بزرگ کن!😂😂😂 حالا که وقت برگشتن شده مرددم که اصلا برگردم یا نه! آخه ظاهرا خر جای منو پر کرده😄 باید ببینم خر بابام چی آورده که من بیشترش رو بیارم😉 فکرشو نمی کردم یک روز بخوام برای اثبات خودم با خر رقابت کنم!😁 @ahalieghalam
اما امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) ـ این دو تربیت‌شدهٔ مکتب وحی ـ به‌شدت با این جریان برخورد کردند و عزّت خاندان طهارت را به‌صورت عینی برای دشمنان تجسم نمودند. در طول اسارت، هیچ سخنی که بوی عجز و ذلت دهد از این آزادگان صادر نشد؛ زیرا ذلت از ساحت این خاندان به‌دور است. ابن زیاد با جسارت، امام را تهدید به قتل می‌کرد. امام سجاد (ع) فرمودند: «مرا از کشتن می‌ترسانی؟ مگر نمی‌دانی که کشته شدن مرام ما و شهادت، کرامت ماست؟» و نمونه‌های فراوان دیگری که مجال بیان آن نیست. 🔻۲. افشاگری‌ها و سخنرانی‌های عمومی امام (ع)؛ امام در طول مدت اسارت، در چند فرصت استثنایی در اجتماع عظیم مردم، جنایات یزید و ابن زیاد را افشا کرد. و در این افشاگری‌ها بر چند محور تکیه داشت: ▫️۱_ بیدار کردن وجدان‌های خفته ▫️۲_ افشای جنایات دشمنان ▫️۳_ معرفی خاندان عترت، به‌ویژه امام علی (ع) امام در ابتدای خطابهٔ کوفه خود را معرفی می‌فرماید: «ای مردم! هر کس مرا نمی‌شناسد، بداند من علی بن الحسین ام.» سپس فرمودند: «من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستید و نعمت و مال او را به غارت بردید و خاندانش را اسیر کردید. من پسر آنم که در کنار فرات، او را سر بریدند، در حالی که نه به کسی ستمی کرده و نه با کسی مکر ورزیده بود. من پسر آنم که او را با شکنجه کشتند، و این مرا فخری بزرگ است.» سپس به ملامت مردم کوفه پرداخت و فرمودند: «ای مردم! آیا شما برای پدرم نامه ننوشتید و آنگاه مکر ورزیدید؟ آیا با او بیعت نکردید و پیمان نبستید، و سپس با او پیکار کردید؟ مرگ بر شما! عجب کار زشتی کردید! با چه چشمی به رسول خدا می‌نگرید؟» 🔹این سخنرانی اثرات کوتاه‌مدت و بلندمدتی داشت: اثر کوتاه‌مدت: بیدار شدن وجدان‌های خفته آنها بود ، زیرا هنوز خطبه تمام نشده بود که بانگ مردم برخواست و همه گریه کنان، یکدیگر را ملامت می‌کردند و می گفتند: «وای بر ما! وهمگی فریاد زدند، ما فرمانبردار شما هستیم. و با دشمنان شما پیکار می‌کنیم،و یزید را می‌گیریم و به دست شما می‌سپاریم. انچه می خواهید امر کنید تا انجام دهیم.» این سخنان امام(ع) جو کوفه را به حدی بحرانی کرد که ابن زیاد مجبور شد اسرای اهل بیت(ع) را سریعاً به شهر شام بفرستد. زیرا جو عمومی، جو نفرت از این جنایت شده بود . اثر بلندمدت: قیام‌های پی‌در‌پی پس از عاشورا، با هدف خون‌خواهی سالار شهیدان آغاز شد. 🔹سخنرانی امام سجاد (ع) در شام امام در مجلس بزرگی که یزید برای به رخ کشیدن پیروزی‌اش برپا کرده بود: اولاً: خطیب متملق و مزدور اموی را که می‌خواست با دشنام به امام علی (ع) و خاندان رسالت در حضور یزید خوش‌خدمتی کند، تحقیر کرد. ثانیاً: منبر را «پاره چوب» خواند، زیرا جای مدح نالایقان نبود. ثالثاً: یزید چون می دانست این خاندان، وقتی سخن بگویند زیباترین سخن را گفته و بهترین استفاده های سیاسی را می کنند. گفت: «إنه من أهل بيت قد زقوا العلم زقا» آنان علم را از کودکی با شیر مکیده‌اند. و ادامه داد: «او از منبر پایین نمی‌آید، مگر مرا و خاندان ابوسفیان را رسوا کند.» امام سجاد (ع) در این مجلس چنان خطابه ی افشاگرانه‌ای ایراد فرمود؛ و از این طریق برای خنثی کردن تبلیغات مسموم بنی امیه استفاده کرد و به ترسیم چهره والای اهل بیت (ع) پرداخت وفرمود: «خداوند هفت نعمت به ما داده است:علم،حلم،بخشش، فصاحت، بلاغت، شجاعت، محبت در دل‌های مؤمنان...» سپس به معرفی اهل بیت پرداخت و فرمود: «پیامبر (ص)، علی (ع)، حسن (ع)، حسین (ع)، جعفر طیار، حمزه، و مهدی از ما هستند.» آنگاه حدود ۹۰ مورد از فضایل علی (ع) را که بیش از ۳۰ سال در این شهر دشنام داده می‌شد، برشمرد. از انتساب خود به امام حسین (ع) سخن گفت و جنایات بنی‌امیه را برملا ساخت: «من فرزند کسی هستم که به خون خویش غوطه‌ور شد و او را مظلومانه با لب تشنه سر بریدند.» این خطبه طوفانی به‌قدری اثرگذار بود که دستگاه خلافت و یزید دستور داد مؤذن اذان بگوید. ولی امام سجاد (ع) از همان شهادتین نیز برای معرفی خاندان طهارت بهره برد. این سخنرانی اثر عظیم خود را گذاشت و یزید در موضع انفعالی شدیدی قرار گرفت و این جنایت را به ابن زیاد نسبت داد. و مجبور شد در ظاهر از امام عذرخواهی کند و از ترس احساسات مردم، دستور داد اهل بیت(ع) را سریعاً به مدینه بازگردانند. @ahalieghalam
همچنین، برخی روایات غیرمعتبر یا ضعیف‌السند که گاه در بین مردم رواج دارد، نمی‌تواند معیار صدور حکم یا پایه یک باور عمومی باشد. علم رجال، اصول حدیث و قواعد فقهی، این‌گونه روایات را فاقد حجیت می‌دانند. حتی در برخی منابع شیعه آمده است که بزرگان، برای مبارزه با این خرافه، از اصطلاح «صفرالخیر» استفاده کرده‌اند؛ یعنی صفرِ نیکو. همان‌طور که دیگر ماه‌های قمری نیز با القاب مثبت مانند «محرم‌الحرام»، «شعبان‌المعظم» و «ربیع‌الاول» شناخته می‌شوند. از زاویه‌ای دیگر، جامعه‌شناسان دینی هشدار داده‌اند که تداوم این ذهنیت‌های خرافی می‌تواند آثار مخربی بر توسعه اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی داشته باشد. پرهیز از ازدواج، توقف فعالیت‌های اقتصادی، اجتناب از سفر و تأخیر در پروژه‌های مهم، تنها به‌دلیل باور به نحوست صفر، نه‌تنها مبنای شرعی ندارد، بلکه موجب رکود، استرس و جهل اجتماعی خواهد شد. نگاه ناب دینی، ما را به سوی ایمان آگاهانه، توکل روشن و پرهیز از خرافه‌گرایی دعوت می‌کند. ماه صفر نیز همچون دیگر ایام خدا، ظرفی است برای زیستن، رشد کردن، و بندگی. اگر ذهن‌هایمان را از غبار باورهای نادرست بتکانیم، خواهیم دید که هیچ ماهی نحس نیست؛ آنچه سرنوشت‌ساز است، نیت، عمل و توکل ماست، نه نام ماه در تقویم. زمان را بد نپنداریم، بلکه آن را با نیت نیک، به فرصت تبدیل کنیم. @ahalieghalam
حرام لقمه..! ✍️علی ما امروز در زباله دان اعتقادی هستیم.نامش را هرچیز دیگری که دوست دارید بگذارید.جهنم.فاضلاب. هرچیزی که در آن سالم ماندن هنر باشد. سخت و کشنده است رهایی یافتن از این سکون و سکوت و توجیه نجاست بار. خاموشی در برابر این وضعیت را نمی‌توان به آسانی با نادانی و غفلت توجیه کرد. این بار فرق میکند. دو سال برای فهمیدن، وقت کمی نبود.یک هزارمِ اینهمه خون برای جنبیدن رگ انسانیت هر مخلوقی کفایت میکرد. چه میزان لقمه حرام و چند قدم اشتباه، انسان(؟) را به این وادی می کشاند؟ درون شما ضحّاک نفس میکشد. از چشمتان شیطان به دنیا می نگرد و قلبتان لجن پمپاژ میکند. دیو خدمتگزار شماست. انسانیت نقطه مقابلتان است.
بویژه ماجرای کشف حجاب و تصرف اوقاف و عدلیه از سوی کارگزاران رژیم، زمینه های چالش روحانیت و شاه را به وجود آورد. در همه این اعمال، فرنگی مآبی، رنگی آشکار داشت و چون با ایران گرایی و باستان ستایی همراه بود، به تقلید و انفعال و خود بزرگ بینی منجر شد. متأسفانه خلق و خوی دیکتاتوری رضا خان، مجال و امکان شکوفایی علمی و فرهنگی فراخور عصر را هم از مؤسسه های تازه تأسیس گرفت و نهادهای مدنی ـ چون مجلس و دولت ـ را از انجام وظایف فانونی شان بازداشت. آنچه چشم گیر تر از هر پدیده ای این دوره را از ماقبل آن متمایز می کند، آبادانی شهرها و عمران راه ها بود که البته این توسعه ظاهری هم فقط به گسترش شهرنشینی انجامید و نه تنها به صنعت و تجارت رونقی نداد؛ بلکه اقتصاد کشاورزی و دامداری سنتی ایران را هم ضایع کرد. در دوران بیست ساله حکومت رضا خان، بدبینی و خود رأیی روز افزون او که معمولا با خشم و کینه جویی همراه بود، نه تنها مخالفان را به دام زندان و کام مرگ انداخت؛ که حتی کسانی چون داور، تیمورتاش، فروغی و ... را ـ که از یاران و یاریگران او بودند ـ بی نصیب نگذاشت. مجموع این اعمال که ناشی از اراده ملوکانه رضا خان بود، به مرور تحمل موافق و مخالف را به آخر رساند و به همین دلیل، با ورود متفقین به ایران، به اندک مدتی رژیم رضا خانی از هم پاشید و تبعیدش به جزیره ای دور از ایران، با خوشحالی مردم مواجه شد. دوره چهارم و آخرین مرحله زندگی او ، از تبعید تا مرگ است. بهانه ظاهری و تا حدی جدی متفقین در ورود به ایران ، حضور پرشمار و چشمگیر آلمانی ها در کشور بود. در جریان جنگ جهانی دوم، خوشحالی مردم و دولت ایران از پیروزی آلمان ها بر روس و انگلیس، به نوعی آلمان دوستی و آلمان گرایی دولت ایران جلوه کرد و این امر با منافع متفقین سازگار نبود. در نتیجه، در ساعت چها ر روز 3 شهریور سال 1320، سفیران کشور انگلیس و شوروی طی یادداشت های جداگانه ای، اعلام کردند که ارتش های کشورهای متبوعشان وارد خاک ایران شده اند. رضا شاه دچار هراس شد و برای حفظ ظاهر ، ستاد جنگی تشکیل داد. این تساد در روز 4 شهریور، اولین و آخرین اعلامیه جنگی خود را که در آن از مردم! خواسته شده بود در مقابل قوای متجاوز ایستادگی کنند ، منتشر کرد. روز 5 شهریور ماه، دولت منصور استعفا کرد و فروغی با پشت گرمی و هدایت انگلیسی ها مأمور تشکیل کابینه شد. روز 6 شهریور دولت به عنوان پیروی از نیات صلح جویانه اعلیحضرت ! دستور ترک مقاومت نیروهای نظامی را صادر کرد. گفتنی است که پیش از صدور این دستور، فرماندهان نظامی واحدهای خود را ترک کرده و به تهران گریخته بودند. به این ترتیب، پادگان ها از سربازان و نظامیان خالی شد و بسیاری از سلاح ها به دست ایلات و عشایر افتاد و سربازان پیاده و پراکنده و گرسنه و تشنه، راهی شهر و دیار خود شدند. این سرانجام ارتشی بود که رضا خان به وجود آورد و ایجاد آن، بخش های هنگفتی از در آمد کشور را بلعید. از این روز تا 25 شهریور ، ـ یعنی قبل از ورود متفقین به تهران ـ وقایع ریز و درشت دیگری به وقوع پیوست تا آن که رضا خان با توصیه و الزام سفارت انگلیس، از سلطنت کناره گیری کرد و متن استعفانامه اش را محمدعلی فروغی نوشت و به جای او خواند. رضا خان در مسیر خروج از ایران در اصفهان همه اموال منقول و غیر منقول خود را که طی بیست سال ، به زور و تهدید از صاحبان آنها گرفته بود، به فرزند و جانشین خود بخشید و روز 5 مهر ماه وارد بندرعباس شد، و به اتفاق خانواده خود، به وسیله یک کشتی باری، آب های ایران را ترک کرد. اما به جای هند، انگلیسی ها ، او و همراهانش را به افریقای جنوبی بردند و در جزیره «موریس» پیاده کردند. در این جریان هم موضوع حمل جواهرات سلطنتی به وسیله رضا خان به خارج ، مورد توجه محافل داخلی و خارجی قرار گرفت و برخی نمایندگان مجلس، به این موضوع پرداختند. جزیره موریس جای مناسبی برای رضا شاه نبود، به همین دلیل، پس ازمدتی در نتیجه اقدامات فراوان پسرش به ژوهانسبورگ که موقعیت و آب و هوای مناسب تری داشت، انتقال داده شد و سرانجام در روز 4 مرداد ماه 1323 خسته و شکسته، خود را به دست مرگ سپرد و به آنچه کرده بود، گرفتار گشت. @ahalieghalam
سالروز عملیات افتخار آفرین مرصاد 1367/05/05 ✍️ شش روز پس از قبول قطعنامه توسط ایران و در شرایطی که نیروهای عراقی با بهره‌برداری از ضعف روحیه نیروهای ایرانی مجددا به خرمشهر حمله کرده و تا آستانه تصرف آن پیش رفته بودند، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) عملیاتی را با نام فروغ جاویدان در تاریخ 3/5/1367 درغرب کشور آغاز کرد و پس از چند روز درگیری درنهایت نیروهای ایران پیروز شدند و عملیاتی که طرح‌ریزی و اجرا شده بود عملاً با شکست روبرو شد و تعداد زیادی از نیروهای مهاجم در این عملیات کشته شدند . مسعود رجوی در شب آغاز عملیات گفت: «براساس تقسیمات انجام شده، ۴۸ساعته به تهران خواهیم رسید... کاری که ما می خواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت می تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند... از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور می دهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد... علاوه بر آن، ضد هوایی و موشک سام ۷هم که داریم... هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستون ها خواهد بود. از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشین ها به صورت ستون حرکت می کنند.» منافقین با۱۲۰تانک زرهی دجله، ۶۰نفربر و ۶۰۰خودرو دیگر، حدود ۵۰۰۰نفر .تنگه پاتاق تا منطقه چهارزبر در ۳۴کیلومتری کرمانشاه را با سرعت خیلی زیاد طی کردند. علت سرعت بالای حرکت ستون‌های نظامی منافقین عدم حضور قوای نظامی در غرب کشور بود. به دلیل هجوم سنگین ارتش عراق به جبهه جنوب (استان خوزستان) بخش عمده‌ای از توان نظامی ایران مشغول دفع تهاجم عراق بودند. به همین دلیل عملاً در برابر حرکت ستون‌ها مقاومتی وجود نداشت. نیروهای ایران در منطقه چهار زبر، با احداث تعدادی خاکریز و یک خط دفاعی مستحکم در انتظار ایشان بودند . این عملیات سه روز به طول انجامید. در روز اول هدف سد کردن هجوم مجاهدین خلق بود. در روز دوم حرکت نیروی زمینی صورت گرفت که با پشتیبانی بسیار قوی نیروی هوایی و هوانیروز همراه شد و در روز سوم یگان‌های مجاهدین خلق به کلی منهدم شدند . در روز اول عملیات نیروی هوایی وارد عمل نشد زیرا در آن زمان پایگاه نوژه بمباران شده بود وپاکسازی باند فرودگاه قدری فرصت را از آنها گرفت. به همین دلیل نیروی هوایی با یک روز تاخیر وارد عمل شد. ' @ahalieghalam
با مرگ من چه اتفاقی می افتد؟! ✍ عبدالله الجارالله، نویسنده کویتی «هنگام مرگم نگران نخواهم بود… و اهمیتی به جسد پوسیده‌ام نخواهم داد… چراکه برادران مسلمانم کار لازم را انجام خواهند داد، یعنی: لباسم را درمی‌آورند… مرا غسل می‌دهند… کفنم می‌کنند… از خانه‌ام بیرونم می‌برند… به خانه جدیدم (قبر) می‌برند… افراد زیادی برای تشییع جنازه‌ام خواهند آمد… حتی خیلی‌ها کار و قرارشان را برای دفن من لغو می‌کنند… در حالی که شاید بسیاری‌شان هیچ‌گاه به نصیحت‌هایم فکر نکرده باشند… وسایل من دور انداخته می‌شود… کلیدهایم… کتاب‌هایم… کیفم… کفش‌هایم… لباس‌هایم و … و اگر خانواده‌ام توفیق یابند، آن‌ها را صدقه می‌دهند تا به من نفعی برسد… مطمئن باشید دنیا برایم غمگین نمی‌شود… حرکت دنیا متوقف نمی‌شود… اقتصاد ادامه می‌یابد… شخص دیگری جای مرا در کار می‌گیرد… و دارایی‌هایم حلال به وارثانم می‌رسد… در حالی که من باید درباره همه آن‌ها پاسخگو باشم! چه کم و چه زیاد… حتی کوچک‌ترین چیزها… نخستین چیزی که پس از مرگ از من می‌افتد، نام من است! پس وقتی بمیرم می‌گویند: جنازه کجاست؟ و نامم را صدا نمی‌زنند! وقتی می‌خواهند برایم نماز بخوانند، می‌گویند: جنازه را بیاورید! و باز نامم را نمی‌برند! وقتی شروع به دفنم می‌کنند، می‌گویند: میت را نزدیک کنید… و نامی از من نمی‌برند! بنابراین، نه نسبم فریبم دهد… نه قبیله‌ام… نه مقامم… و نه شهرت من! چه دنیای بی‌ارزشی… و چه عظیم است آنچه در پیش داریم! ای انسانی که اکنون زنده‌ای… بدان که اندوه برایت به سه گونه خواهد بود: کسانی که تو را سطحی می‌شناسند، می‌گویند: بیچاره… دوستانت… ساعاتی یا چند روزی غمگین می‌شوند… سپس به حرف و خنده بازمی‌گردند! و اندوه عمیق در خانه‌ات خواهد بود… خانواده‌ات یک هفته، دو هفته، یک ماه، دو ماه یا شاید یک سال غمگین باشند… و سپس تو را در بایگانی خاطرات می‌گذارند! داستان تو در میان مردم پایان یافت… و داستان واقعی‌ات آغاز شد… از تو جدا شد: زیبایی… مال… سلامتی… فرزند… خانه‌ها و کاخ‌ها را ترک کردی… و همسرت را نیز… و تنها چیزی که با تو ماند، عملت بود… و زندگی واقعی تازه آغاز شد! و اینجاست که باید بپرسی: از اکنون برای قبر و آخرتت چه آماده کرده‌ای؟ این حقیقتی است که نیاز به تأمل دارد… پس بکوش بر: انجام واجبات… انجام نوافل (عبادات مستحبی)… صدقه پنهانی… عمل صالح… نماز شب… شاید نجات یابی… اگر اکنون که زنده‌ای، مردم را با این مقاله به یاد خدا بیندازی، اثر این یادآوری را در میزان حسناتت در قیامت خواهی یافت، ان‌شاءالله… و یادآوری کن که یادآوری برای مؤمنان سودمند است. چرا مرده اگر بازگردد، صدقه را انتخاب می‌کند؟ چنان‌که خداوند فرمود: «رَبِّ لَوْلَا أَخَّرْتَنِی إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ» (منافقون: ۱۰) و نگفت: عمره می‌رفتم… یا نماز می‌خواندم… یا روزه می‌گرفتم… علما گفته‌اند: مرده فقط را یاد می‌کند، چون اثر عظیمش را پس از مرگ دیده است! پس بسیار صدقه بدهید!» و یکی از بهترین صدقه‌ها اکنون همین ۱۰ ثانیه‌ای است که برای نشر این سخن با نیت خیرخواهی صرف می‌کنی؛ چرا که سخن نیک نیز صدقه است. @ahalieghalam
خطر تخدیر در رویکرد حاجی‌صادقی و نبویان به «صلح تحمیلی» ۱. در مسائل فقه ولایی (مسائل حکومتی)، تنها مجتهد در سه حوزه «حقیقت‌شناسی، واقعیت‌شناسی و تحقق‌شناسی» ولیّ فقیه است و تنها سخن وی حجت است! ۲. پیروز جنگ تحمیلی ۱۲ روزه ایران بود ولی رهبر در ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ فرمود صلح تحمیلی نمی‌پذیریم که با فشار آمریکا و نااستواری برخی، آتش‌بس کذایی انجام شد. ۳. این صلح تحمیلی، به معنای تحمیل خواسته‌های دشمن نبود؛ بلکه به معنای تحمیل «نخواسته‌های دشمن» بود. آمریکا و اسرائیل نمی‌خواستند ضربات نیرومند ایران دنبال شود و موفق شدند که اسرائیل را نجات بدهند. ۴. سخن رهبر درست چند روز پیش از ‌«آتش‌بس تحمیلی» و در همان زمانی که در محافلی همانند شعام این رویکرد دنبال می‌شد، «قدغن بود صلح تحمیلی» بوده است. ۵. رهبر پس از آتش‌بس کذایی نیز، با اینکه همه چیز را تبریک گفتند و همگان را ستودند، نه «آتش‌بس کذایی» را ستودند و نه ساقیان سیاسی این کار را ستودند. آیا در هنگام ستایش همگان، عنصر برجسته صلح تحمیلی؛ یعنی سیاسیون را فراموش کردند؟ نه! فراموش نکردند! نخواستند ستایشی از آن کار پیشتر نکوهیده بکنند. ۶. برخی از کسانی که گفته‌شان هیچ حجیتی ندارد، این مسأله را به گونه ناتراز بازگو می‌کنند! ولی باید بدانیم که امام خامنه‌ای در ۲۰ تیر ۹۴ فرمود من سخنگو ندارم و سخن من همان است که من می گویم نه آنچه دیگران می گویند! پس آقایان نبویان و حاجی‌صادقی هرچه در برابر سخن رهبر بگویند، هیچ ارزشی ندارد و خود رهبر فرموده‌اند که «اگر نماینده ما در جایی سخن نادرستی گفت نمی شود ما بپریم و تکذیب کنیم». ۷. هنگامی که سخن روشن رهبر درباره مخالفت با صلح تحمیلی در میان است، مخالفت نکردن آشکار ایشان و حتی تأیید مصوبه شعام درباره «آتش‌بس کذایی» هرگز به معنای درست بودن این کار و هماهنگی آن با تدابیر مطلوب رهبر نیست. چنانکه امیرالمؤمنین (ع) نیز با آتش‌بس پیشنهادی معاویه موافقت کردند ولی به سبب آنکه بازوهای میاندار، آن تصمیم را گرفتند و چنانکه جام زهر قطعنامه و برجام خسارت محض نیز با تأیید امام خمینی و امام خامنه‌ای بود. پس مصوبه شعام بودن چنین آتش‌بسی هرگز به معنای «در چارچوب ترازها و طراحی و برنامه‌های رهبر بودن» نیست. ۸. البته رهبر به سبب حمایت مردم و بسیاری از نظامیان، هرگز در وضعیت صفین نیستند ولی آن گل‌و‌بلبلی «هماهنگی فوق‌العاده» میان میدان (نظامی) و میاندار (سیاسی) هم در کار نیست. ۹. درست است که نباید گرای دو دستگی به دشمن داد ولی زیاده‌روی در هماهنگی بهینه نشان دادن نظامیان و سیاسیون و رهبر هم تخدیر عمومی در برابر لغزش‌های آنان را در پی دارد. بگذارید همانند رهبر باشیم که در همان سخنرانی ۲۵ تیر که بر کانون یکدلی بود، باز هم گرای انتقاد و حتی اعتراض عالمانه و محترمانه به نظامیان و به ویژه سیاسیون دادند: «ممکن است کسی در یک قضیّه‌ی مربوط به نظامی یا دیپلماسی یا غیره به یک مسئولی اعتراض داشته باشد، ما نمیگوییم اعتراض را نگویند؛ چرا، منتها اوّلاً‌ لحنی که برای بیان اعتراض و بیان انتقاد انتخاب میشود لحن قابل قبولی باشد؛ ثانیاً بعد از تحقیق باشد؛ [مانند اینکه] ... چه کار انجام گرفته یا چه کار باید انجام میگرفته و نشده و مثلاً [باید] انجام بگیرد ... اطلاع درست به دست بیاورند و با لحن مناسب نظراتشان را ابراز کنند.» ۱۰. دولت باید هشیار باشد و باید از این «جهتگیری» نادرست دور شود و نظامیان نیز شایسته است که جهتگیری بهینه بگیرند و از هرگونه فروگذاری سخن رهبر جلوگیری کنند؛ زیرا ما در «جنگ مرگ‌و‌زندگی» هستیم و یک لحظه فروگذاری سخن رهبر در بزنگاه کنونی می‌تواند یک جهان آسیب را در پی داشته باشد. برخی سخنان استاد نبویان و حاجی‌صادقی می‌تواند بستر انتقاد و اعتراض به نظامیان و به ویژه سیاسیون را از میان ببرد و اسباب تخدیر و ناهشیاری جامعه در برابر کوتاهی‌های آقایان باشد. بی‌گمان ما به هر کار شعام که در راستای گرای رهبر نباشد انتقاد داریم؛ از جمله به «آتش‌بس تحمیلی». @ahalieghalam
📌لجن‌مال کردن مرحوم طالب‌زاده با کد کترین شکدم، پروژه‌ی راهبردی چندساله‌ی شبکه‌ی نفوذ است! ۱- در اوضاع جنگی و آتش‌بس، مردم و دلسوزان ایران از نهادهای امنیّتی مطالبه کردند تا شبکه‌ی نفوذ شناسایی و منهدم شوند. در همین اثنا ناگهان کارشناس بی‌بی‌سی فارسی، بی‌ربط، عناوین «نفوذ، کترین شکدم و » را به هم چسباند و سپس مصطفی کواکبیان، مصرّانه رابطه کترین شکدم با ۱۲۰ مسئول مهمّ نظام و ۱۰۰ مورد صیغه را مطرح کرد؛ ایضاً چهار روز بعد، با جمله‌ی موذیانه‌ی در مصاحبه با ایرنا یعنی «بفهمیم کاترین شکدم چطوری اومد تو کشور ما!»، جنگ روانی جدیدی به کمک تیم رسانه‌ای حامیانش آغاز شد و به طور هماهنگ، عکس‌های شکدم با طالب‌زاده و شهید رئیسی -که مربوط به هشت سال قبلند- برای چندمین بار، در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست شدند در حالی که اصلاً پای شکدم را طالب‌زاده یا افق نو به ایران باز نکرده بودند بلکه غائله‌ی شکدم، از ورود تا بلوای بعد از خروجش را اصلاح‌طلبان راه انداختند و پیش بردند. ۲- وقتی چنین پروژه‌ای کثیف، علیه نادر طالب‌زاده -که سه سال و سه ماه از فوتش می‌گذرد- راه‌اندازی می‌شود و یک پایش در انگلستان و آمریکاست و پای دیگرش در داخل، یعنی ترور زیستی (بیولوژیک) طالب‌زاده کافی نبوده؛ ترور شخصیّت نابغه‌ای انقلابی و چنین نادر، یک کلان‌پروژه‌ی راهبردی است که در سال ۱۳۹۲ و نهایتاً ۱۳۹۶ با تعطیلی کنفرانس بین المللی افق نو و هالیوودیزم با پیگیری وزارت امور خارجه‌ی وقت (دوران وزارت ظریف) و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت (دوران وزارت علی جنّتی) آغاز می‌شود و بعد با هتک حیثیّت و تخطئه‌ی نادر جبهه‌ی فرهنگی انقلاب از سوی پروژه‌بگیران اصلاح‌طلب و تمام شبکه‌های ضدّ ایرانیِ آمریکایی-انگلیسی-صهیونی، با کد کترین شکدم ادامه می‌یابد. ۳- هدف غایی بی‌اعتبار کردن طالب‌زاده نزد افکار عمومی توسّط ، ناامید کردن جوانان از شاخص‌ترین چهره‌ی فرهنگی-هنری جمهوری اسلامی ایران است تا مبادا شخصیّت ایشان، گفتمانش و رویکردی که خود را بدهکار مردم و ایران اسلامی می‌دانست، تکثیر شود! @ahalieghalam