🔶شب قدر عارفان؛ تجربه سلوکي لسان‌الغيب ✍️احمدحسين شريفي 🔹«شب قدر» از نگاه عارفان، «شب تجلي» حضرت حق است. يعني زماني است که «سالک» بعد از مدت‌ها رياضت، توانايي دريافت تجليات حضرت حق را پيدا مي‌کند و به مرحلة «عرفان» مي‌رسد. به اعتقاد عارفان فقط سالکان راستين‌اند که مي‌توانند از شب قدر بهره‌اي برگيرند. و دست نامحرمان و غيرسالکان از چنين مقامي کوتاه است: آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است یا رب این تاثیر دولت از کدامین کوکب است تا به گیسوی تو دستِ ناسزایان کم رسد هر دلی از حلقه‌ای، در ذکر یا رب یا رب است [گيسو در اصطلاحات عرفاني يعني «رشته و روشي که در طريق سلوک و طلب، سالک را به حق مي‌رساند»] 🔹از نگاه عارفان، هر سالکي به اندازة ظرف وجودي خود و به ميزان رياضت و تلاش و کوششي که متحمل شده است، مي‌تواند از اين تجلي بهره‌ گيرد: سالکي ممکن است توانايي دريافت «تجلي افعالي» حضرت حق را داشته باشد. در ساية برخورداري از چنين تجلي‌اي است که سالک مي‌تواند حقيقت «لا حَولَ وَ لا قُوَةَ الّا بِاللهِ» و رمز و راز «وَاللهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُون» را دريافت کند. و اين حقيقت را با تمام وجود بيابد که «لا مُؤَثِرَ فِي الوُجُودِ الّا اللهُ». در شب قدر ار صبوحی کرده‌‌ام عیبم مکن سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود [اگر در شب تجلي حضرت حق از خود بيخود شدم و خودي در ميان نديدم و هر چه ديدم تجلي يار بود، بدان سبب است که «حضرت حق با کمال شوق تجلي پيدا کرد و جام مي محبت در کنار طاق دل ما موجود بود»] اما سالکاني که از ظرفيت وجودي بالاتري برخوردار باشند، ممکن است به مرتبة «تجلي اسمائي و صفاتي» حضرت حق برسند. اينان به جايي مي‌رسند که همه اسماء و صفات، اعم از رحمت و غضب و عفو و عطا و علم و قدرت و امثال آن را فاني در اسماء و صفات حق و همة عالم را مظهر صفات جلال و جمال الهي مي‌بينند. به همين دليل نهايت خشوع و خضوع از يک طرف و سُرور و انس با حضرت حق را از طرف ديگر پيدا مي‌کنند. شب قدري چنين عزيز شريف با تو تا روز خفتنم هوسست در اينجا حافظ درجة بالاتري از درک فيوضات شب قدر را ذکر مي‌کند و مي‌گويد در چنين شبي از سر شب تا به صبح در آغوش معشوق بوده است. منظور از خفتن با معشوق، يعني غايب شدن از خود و غرق در معشوق شدن. نه خوابيدن ظاهري! اينها همه محصول درک شب قدر و محصول آن رنج‌ها و سختي‌هاي سلوکانه‌اي بود که حافظ متحمل شده بود. از ديگر ثمرات اين وصول، اين است که ديگر، رنج فراق و دوري يار به پايان مي‌رسد و سالک به مقام سلام و روشنايي و نورانيت افعالي و اسمائي و صفاتي مي‌رسد؛ و منتظر وصول به مرتبة حق اليقين و مقام بقاء بالله است. شب قدر است و طی شد نامة هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر و بالاخره اوحدي از عارفان و اولياء الهي ممکن است که به کاملترين مرحلة توحيد و آخرين مرحلة ممکن صعود انسانی يعني دريافت «تجلي ذاتي» حضرت حق برسند. در اين مرحله است که سالک به مقام فناي في الله و بقاي بالله نايل مي‌شود؛ و هيچ خودي را در ميان نمي‌بيند؛ به تعبير امام خميني(ره) «هر چه مي‌بيند او را مي‌بيند». حقيقت اين کريمه را مي‌بيند که «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن‏» 🔹حافظ در يکي از مهم‌ترين، عميق‌ترين و عرفاني‌ترين غزليات خود، همه تجربه عارفانه خود در مواجهه با شب قدر را با زيبايي تمام بيان کرده است. تصريح مي‌کند که شب قدر را پس از مدت‌ها رنج و صبر و تلاش و کوشش و البته به برکت دعاي سحرخيزان، درک کرده است؛ و البته خود را نيز مستحق چنين منزلتي مي‌داند و مدعي است که اين مقام معنوي بي‌نظير، يعني درک تجليات حضرت حق، محصول بردباري‌هاي فراواني است که در راه سلوک الي الله داشته است: دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند بيخود از شعشعة پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلي صفاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند بعد ازين روي من و آينة وصف جمال که در آنجا خبر از جلوة ذاتم دادند من اگر کام روا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و اينها به زکاتم دادند هاتف آن روز به من مژدة اين دولت داد که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند اين همه شهد و شکر کز سخنم مي‌ريزد اجر صبريست کزان شاخ نباتم دادند همت حافظ و انفاس سحرخيزان بود که ز بند غم ايام نجاتم دادند @Ahmadhoseinsharifi 🌹