🔴
قواعد زیست فیلسوفانه(۱)
🔶
نگاههای منفی به زیست فیلسوفانه
🖊احمدحسین شریفی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شری راجنیش باگوان اشو، از مدعیان معنویت و عرفان در دوران معاصر، که پیروان و دلدادگان فراوانی نیز در گوشه و کنار جهان جذب کرده بود، زیست فیلسوفانه را زیستی دور از واقعیتهای زندگی دانسته و معتقد است زندگی فلسفی یک زندگی بیهوده و تخیلی و مشغول شدن به چرندیات و ذهنیات و زبانیات محض و فاقد معنا است.
اشو با استفاده از تمثیل «سگ»، البته نه آنگونه که مورد پسند کلبیون بود، میگوید زیست فیلسوفانه مثل زیست سگی است که همواره در تلاش است تا دم خود را به دهان بگیرد.
آیا تا بحال سگی را دیدهاید، که در یک روز زمستانی زیر آفتاب لمداده و سرگرم است که دمش را با دندان بگیرد. سریع میجهد، ولی به محض اینکه به دمش حمله میکند، دمش فرار میکند. سگ کمی استراحت میکند و شروع میکند به فکر کردن که مشکل چیست؟ (این قدر نزدیک است) سگ به خود میگوید: فاصله خیلی کم است من قبلاً چیزهایی را که خیلی دورتر بودهاند گرفتهام و دوباره با تلاش بیشتری به دمش حمله میکند. فیلسوفها هم در چنین دامی گیر کردهاند و برای همین همه آنها دیوانه میشوند. فلسفه تلاش شخص است برای گرفتن دم خودش ولی هرگز نمیتوان آن را گرفت.
افزون بر این، ویژگی دیگر زیست فیلسوفانه از نگاه اشو، زیست بدون نشاط و حرکت است. وی میگوید فیلسوفان به دلیل مشغول شدن به ذهنیات هر چند دارای ثبات و همچون درختی ریشهدار میمانند؛ اما هیچ نشاط و زندگی و پویایی و حرکتی در زندگی فیلسوفانه نیست.
زیست فیلسوفانه درگیر شدن به «ابهام کلمات» است. و موجب فلج ذهنی و فکری میشود.
پارهای از صوفیان مسلمان نیز روی خوشی به فلسفه و برهان نشان نمیدادند و زیست فیلسوفانه و عاقلانه را زیستی بیتحرک دانسته و پرواز معنوی با زیست فیلسوفانه را ناممکن میدانستند.
مولوی در ضمن اشعار مشهوری میگوید:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بیتمکین بود
غیر آن قطب زمان دیدهور
کز ثباتش کوه گردد خیرهسر
پای نابینا عصا باشد عصا
تا نیفتد سرنگون او بر حصا
با عصا کوران اگر ره دیدهاند
در پناه خلق روشندیدهاند
گر نه بینایان بدندی و شهان
جمله کوران مردهاندی در جهان
نه ز کوران کشت آید نه درود
نه عمارت نه تجارتها و سود
گر نکردی رحمت و افضالتان
در شکستی چوب استدلالتان
این عصا چه بود قیاسات و دلیل
آن عصا که دادشان بینا جلیل
چون عصا شد آلت جنگ و نفیر
آن عصا را خرد بشکن ای ضریر
او عصاتان داد تا پیش آمدیت
آن عصا از خشم هم بر وی زدیت
حلقه کوران به چه کار اندرید
دیدبان را در میانه آورید
فلسفی را زهره نه تا دم زند
دم زند دین حقش بر هم زند
دست و پای او جماد و جان او
هر چه گوید آن دو در فرمان او
با زبانشان گر چه تهمت مینهند
دست و پاهاشان گواهی میدهند
#فلسفه
🆔
eitaa.com/ahmadhoseinsharifi
🌹